اردیبهشت 20, 1403

مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 416

حضوری-رو در رو

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

رجاله-اراذل و اوباش

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

اهل کوفه-سست پیمان-بی‌وفا و غیرقابل اعتماد

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

چرند-حرف پوچ و بی معنی
چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پُرسه-مراسم دیدار با بازماندگان کسی که مرده باشد برای گرامیداشت او

رودرواسی-رودربایستی

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

آب‌کور(کسی که سودش به دیگران نمی رسد)
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار

زیر تبری-کنده ای که هیزم شکن روی آن با تبر هیزم می شکند

خانم-زن بدکاره-هرزه

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

پر افاده-متکبر-مغرور

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

جلز و ولز-سوز و گداز

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

دل کسی تاقچه نداشتن-بی نهایت رک و صریح بودن

چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن

پشت چشم نازک کردن-پشت چشم آمدن

 

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

البرز(بلندقامت، دلیر)

چرکوندی-لکه دار کثیف

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

 

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

دک و دهن-دک و پوز

بی سکه-بی اعتبار

بی بو و بی خاصیت-کسی که سود و زیانی ندارد

تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

بخور و نمیر-مقداری از غذا که تنها برای ادامه ی زندگی کفایت می کند

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

خورده برده-ملاخظه و پروا

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

جَری کردن-رو. دادن-گستاخ کردن

دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی

از خدا خواستن(در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است)

بازرس-مامور بررسی و کنترل

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

دود-دخانیات-مواد مخدر

رم دادن-رماندن-فراری دادن

چشمه چشمه-سوراخ سوراخ-مشبک

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

زاچ-زائو

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

جملگی-تمامن-سراسر

انگشت کردن-انگشت رساندن

احدالناس(کسی، فردی)

 

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

داش-لوطی-مشدی

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

دَم کسی را دیدن-رشوه دادن-آجیل دادن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

به دهان ها افتادن-فاش شدن-بر سر زبان ها افتادن

چوب بندی-داربست

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

خارج رفتن-بیرون رفتن از خانه-رفتن به خارج از کشور
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

توالت کردن-آرایش کردن

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

دهنه سرخود-بی بند و بار

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

پس پس رفتن-رو به عقب گام برداشتن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

درقی-صدای افتادن چیزی بر زمین یا کوفتن چیزی به چیزی

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

 
افتاده(فروتن، متواضع)

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

تاب-طنابی که از دو سو بر درخت یا دو ستون می بندند و در میان آن می نشینند

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

دوخت و دوز-خیاطی

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

دلمه شدن-بسته شدن

تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمی‌توان، مدارا کردن)
پا خورشی-وسایل لازم برای پخت خورش

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

آب شیراز-شراب

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

 

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

پشت بام-سقف بیرونی بام

بند را آب دادن-فرصتی را از دست دادن-خود را لو دادن-رسوایی به بار آوردن

زهره کردن-بسیار ترساندن

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

به سر کسی زدن-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

چشم را بستن و دهان را باز کردن-با بی شرمی دشنام دادن

حوصله ی سر خاراندن نداشتن-گرفتاری و کار زیاد داشتن

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

چندر غاز-پول بسیار کم

خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

آویزان کسی شدن(طفیلی کسی شدن)

تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

ته گرفتن-سوختن غذا

ارباب حجت(اهل منطق)

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

چِخی-سگ

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

چاپ خوردن-به چاپ رسیدن
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

 

اَل اَمان(زینهار، پناه بر خدا)

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

 

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

چاه ویل-جایی که اگر کسی یا چیزی برود دیگر بر نگردد

خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

آبدست-ماهر-استاد

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

 
داغ کسی را تازه کردن-کسی را به یاد مصیبتش انداختن

حرف کسی را با شکر بریدن-انتقاد مودبانه از کسی که سخن آدم را قطع می کند

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

دور دست-جایی دور

چشم و دل کسی دویدن-حریص بودن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

بی در و پیکر-ولنگ و واز-بی حساب و کتاب-بی نظم و قاعده

رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن

زهره دان-کیسه ی صفرا

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

راه مکه-کهکشان

 

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

 

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

پوشک-کهنه ی بچه

دست مزد-اجرت-مزد کار

زبیل-آشغال-زباله

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

حرف های صد تا یک قاز-حرف های بی ارزش و بی معنی

پیاز مو-ریشه و بیخ مو

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

احدالناس-کسی-فردی

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

خوشایند-مطبوع-پسندیده

تا خرخره زیر قرض بودن-وام بسیار داشتن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

راپرت-گزارش-خبر

اَنَک کردن(تحقیر کردن، خجالت دادن)

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

به خط کردن-به صف کشیدن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

بد ذات-بد نهاد-بد گوهر-بد جنس-خبیث

 

پوست کسی را پر از کاه کردن-به طرز فجیعی کشتن

درق دروق-درق درق

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

خلق الله-مردم

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام
تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

جوراجور-دارای انواع گوناگون

انسان(آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی)

خوره-جذام-آکله

دو لبه-دارای لب کلفت

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

حاجی ارزانی-گران فروش

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

خاطرخواه شدن-عاشق شدن-دل باختن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

خاطر داشتن-به یاد داشتن

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

زرد آلو عنک-نوعی زردآلوی نامرغوب و ترش

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

آواز شدن(شهره شدن)

دست کسی را توی پوست گردو گذاشتن-کسی را گرفتار مشکل و سختی کردن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

خلاف-جرم

بپا-مواظب باش-متوجه باش

چرک نویس-نوشته ی نخستین که ممکن است بازبینی و ویرایش شود

درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها

راسته بازار-بازار راست و مستقیم

خرس-چاق و درشت-تنومند

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

باد به آستین انداختن-فخر فروختن-خودخواهی کردن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
دسته هاون-استوانه ای فلزی یا چوبی برای کوبیدن چیزها در هاون
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

دسته-جمعیت سینه زن

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

پشت رو-وارونه

 

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

پنجه کش-نوعی نان برشته و نازک

آزگار(زمان دراز)

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

در زدن-کوبیدن در خانه

خاطر داشتن-به یاد داشتن

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان

دارا-ثروتمند

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

 
خِفت-نوعی گره

حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

چلچلی-دیوانگی-بیعاری

جان کلام-اصل مطلب

راه بلد-راهنما-آن که راه را خوب می شناسد

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

روان کردن-از بر کردن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

حاملگی-آبستنی
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
چُر-ادرار
 

از قلم انداختن(از یاد بردن، مورد بی‌توجهی قرار دادن)

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

تخم شر-مردم آزار- شرور

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

دایی اوغلی-پسر دایی

خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی

با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

دست بده داشتن-بخشنده بودن

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن
پیشی-گربه در زبان کودکان

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

تنگ بودن وقت-دیر شدن

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

ته بر کردن-از ته بریدن

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش

دست شما درد نکند-از شما سپاس گزارم

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی
دود-دخانیات-مواد مخدر

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

تُف به دهن-حیرت زده

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

تشریف داشتن-حضور داشتن

دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد

خال به خال-خال خال

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

این مطلب را هم بخوانید :   سپردن پایان نامه جهت انجام
ریم رام-رام رام-اسم صوت برای بیان آوای ساز و نوای موسیقی

جد و آباد درآوردن و گفتن-دشنام دادن-ناسزا گفتن

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

 
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
بی باعث و بانی-بی کس و کار-بی سرپرست

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 
زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن

ریش شدن-ریش ریش شدن

رگ ترکی-تعصب نژادی

پیشی-گربه در زبان کودکان

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

اجل معلق-مرگ ناگهانی

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

تار و مار-متفرق-پراکنده

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

حظ کردن-لذت بردن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

اَتَر زدن(فال بد زدن)
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

داد و هوار-داد و فریاد

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

در دار-دارای سرپوش

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

 

حال کردن-لذت بردن

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود

خرخاری-همدیگر را خاراندن

جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

 
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

بامب-توسری

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

حظ کردن-لذت بردن

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

 

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

دیوان کردن-انتقام گرفتن-قصاص گرفتن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

تراشیده شدن-لاغر شدن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

جز زدن-ناله و زاری کردن
زخم و زیلی-خونین و مالین-پر زخم

دور و بر-اطراف-پیرامون

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

پاشیر-گودال پای شیر آب

 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

خنگ خدا-نادان و کودن

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

جون جونی-نگا. جان جانی

دست اول-نو و تازه

چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد

آبِ خشک(آب بسته)

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

پیگرد-پی گیری-تعقیب

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

تمرگیدن-با تحقیر و خشونت نشستن

پت و پاره-ژنده-فرسوده

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

چِخ کردن-راندن سگ

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

 

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

زین کردن گربه ی کسی-کسی را به زحمت انداختن-کسی را گرفتار دردسر و ناراحتی کردن

اله و بله کردن-لاف زدن-چنین و چنان گفتن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

 

اوضاع احوال-وضع و حال

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان

 

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

زیر تشکی-رشوه

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

تو دار-راز نگهدار

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)
دست به کیسه شدن-آماده ی پرداخت پول شدن

خوردن کسی با نگاه-نگا. با نگاه کسی را خوردن

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن
ارواح بابات(به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود)

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

 

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

بغداد آباد-شکم سیر

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

تازه کردن گلو-چیزی نوشیدن و سرحال آمدن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

 

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز

جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

ازرق(چشم زاغ)

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

ز ِله-ستوه-عجز

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

حیوانکی-کلمه ای در مقام تاسف خوردن به حال کسی

جا در جا-فورن-جا به جا

دله-ظرف حلبی
خوش انصاف-با انصاف-منصف
پاکاری-شغل پاکار

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

چرکمرده-نگا. چرکمُرد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

خال به خال-خال خال

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن

پا شدن-از جا برخاستن

رسوخ کردن-در دل اثر کردن-رخنه و نفوذ کردن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

 
 

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

 

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن
با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

حساب بالا آوردن-بدهکار شدن

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
حقه به کار بردن-کسی را فریب دادن

پینه بستن-سخت شدن پوست کف دست و پا

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

از مخ معاف بودن-دیوانه بودن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

پشمالو-دارای موهای بسیار

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

تخت و تبار-خوب و رو به راه

دور افتادن-فاصله گرفتن-پرت افتادن

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

خوراکی-خوردنی ها جز غذای روزانه-تنقلات-خوردنی

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

ذُق زدن-بهانه گرفتن و گریه کردن-نق زدن

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

پادگان-سربازخانه

خوش خوشان-اندک اندک-به تدریج-کم کم

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت

چله نشینی-خانه نشینی
بامبول زدن-حقه سوار کردن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

بالا آوردن-استفراغ کردن

بُر زدن-مخلوط کردن ورق های بازی

تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
آتشِ بسته(طلا)

پا پیچ-شکایت-سخن چینی-مزاحم

چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت

دستشویی-توالت-مستراح

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

 

پُخت کردن-پختن

چال افتادن-گود شدن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

دک کردن-از سر وا کردن

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

بی پرده-رک و صریح-آشکار

تخم پس انداختن-بچه ساختن-بچه به دنیا آوردن

زیر لبی-زیر زبانی

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

بکن نکن-امر و نهی

بی حال-فاقد نیروی لازم-بی حوصله-خسته

خاطر جمع-مطمئن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

تک و تا-جنب و جوش

دو لُپی خوردن-دو لُپه خوردن-هم از آخور خوردن-هم از توبره

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

دلسوز-غمخوار

خانه یکی-صمیمی و یکدل

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

پاک-به کلی-یکسره

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خالی بستن-چاخان کردن-بلوف زدن

 

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

چارچار زدن-بی حیایی کردن

چشم کار کردن-دیدن

 

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

رودل-سنگینی معده

چپ بودن-چپ دست بودن-لوچ بودن-مخالف یودن

چرب کردن سبیل-رشوه دادن-حق السکوت دادن
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چشم و همچشمی-رقابت

دندات روی جگر گذاشتن-طاقت آوردن-تحمل کردن-تاب آوردن

دلخور-رنجیده-ملول-گله مند

زینه-پله

بار سرکه- ترش ابرو

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد

حمالی-کار مفت و مجانی-کار پر زحمت

خواری و زاری-پریشان حالی

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع

 

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

زیر سبیل در کردن-به روی خود نیاوردن-درگذشتن

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

به روی کسی نیاوردن-از طرح موضوعی خودداری کردن-به سکوت برگزار کردن

پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن

پسله-جای پنهان-در نهان

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

خوشایند-مطبوع-پسندیده
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

 

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

آهو چشم-معشوق-شاهد

زین و یراق کردن-برای کاری آماده شدن-رفتن به جایی

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

آجرپاره-جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

تخم جن-حرام زاده

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

دست آموز کردن-تربیت کردن

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

بستن خود به کسی-خود را به کسی منتسب کردن

از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

دکان و دستگاه به هم زدن-سر و سامان یافتن-قدرت و ثروت پیدا کردن

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن

دو جین-دوازده تا

حکیم جواب کرده-یتیم

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

آهوی مانده گرفتن-بی‌انصافی کردن-عاجزکشی کردن

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

آمده-شوخی و لطیفه

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

دبنگ-احمق-کودن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

 

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

چهل منار-تخت جمشید

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

حمله ور شدن-یورش بردن

چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

 

از چیزی زدن-از مقدار چیزی کسر کردن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

احوال گرفتن-جویای حال شدن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

 
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

ازدست‌رفته-عاشق

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن