اردیبهشت 31, 1403

فهرست کامل فرهنگ لغت، اطلاحات و تمثیل های خودمونی مردم ایران قسمت پانزدهم

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

پهلو گرفتن کشتی-به ساحل رسیدن و ایستادن کشتی

آزار داشتن-انجام کاری به قصد اذیت دیگری-کرم داشتن

پلاس بودن-ویلان و سرگردان بودن
دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دامنی-پارچه ای که با آن دامن می دوزند

رشته ی کلام به دست گرفتن-آغاز به سخن کردن-سخن را دنبال کردن

بند و بساط-اسباب مختصر زندگی

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

بنده زاده-پسر من

زحمت کشیدن-کار کردن

بی وقت-نابهنگام-بی موقع

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

تلکه بند شدن- تلکه کردن

آب بستن در چیزی(آبکی و رقیق کردن)

جگر گوشه-فرزند

استخوان در گلو داشتن-رنج و سختی کشیدن

تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره

خجالتی-کم رو-پرحیا

دور از شما ب-لانسبت

خانه خمیر-نگا. خانه خراب

احوال گرفتن-جویای حال شدن
خانه یکی-صمیمی و یکدل

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
پر و بال-امکان-فرصت

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

بار زدن-پر کردن وسیله ی نقلیه از بار-حمل کردن بار

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

 

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

آخِی(صوتی برای تاثر یا شادی)

دوش فروش-ربا خوار

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

 
آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

بچگی کردن-بیخردانه

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

خشکه بار-نگا. خشکبار

دیمی-کشت که از آب باران آبیاری شود-بدون برنامه و حساب-بی هدف

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

چروکیدن-چین دار شدن

حِکِه ای-مردم آزار-کرمکی-ناراحت

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

چشم دریده-خیره-درآمده

چارلا-چهار لا-چهار تو

 
دود-دخانیات-مواد مخدر

به گرد کسی نرسیدن-بسیار عقب بودن از کسی-فاصله ی بسیار با کسی داشتن

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

خرابی بالا آوردن-کثافت کاری کردن-آلودن بستر یا لباس

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن

جار-چلچراغ-شمعدان

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا
 

تَپ تَپ-آواز خوردن چیزی به چیز نرم

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

تخت سینه-وسط سینه

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

خشتک کسی را جر دادن-نگا. خشتک پاره کردن

خود را خوردن-رنج بردن

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

دست کسی در کار بودن-شرکت داشتن در کاری

آبِ خشک-آب بسته

دخیل-پناه برده-توسل جسته به
خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

خواربار-ارزاق-خوراک

زپرتو-ضعیف-بی دوام

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی
اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)
چسی درکن-آدم پر مدعا

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

از سر وا کردن-کاری را سرسری انجام دادن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

 
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

تَک تَک-یکی یکی-جدا جدا

دال-خمیده-کج

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

دنبال کسی گذاشتن-در پی کسی دویدن-کسی را تعقیب کردن

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

احتیاطی-نجس-ناپاک

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

زیر آبی-زیرآبکی

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

چارقد-روسری زنانه

از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیش‌بینی سخن راندن)

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

 
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن

رو آب انداختن-فاش کردن-آشکار کردن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

پر نفس-پر چانه-پر حرف-کسی که در دویدن نفسش دیر تنگ شود

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

بر وفق-مطابق-موافق

خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن

اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن

به حساب-مثلا-یعنی

پیمانی-استخدام غیر رسمی

تکیه کلام-آن چه که در موضوع اثری ندارد ولی پی در پی تکرار کنند

از بی‌کفنی زنده بودن-بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن

دستِ راست-سمت راست

رفتن آن جا که عرب نی انداخت-به جای دور و بی بازگشت رفتن-به وضع ناجوری گرفتار شدن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

پیشی-گربه در زبان کودکان

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

خاله وارَس-آدم فضول

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن

جَخت-متضاد صبر

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

جهان پهلوان-بزرگ ترین پهلوان دنیا-پهلوان جهان

تَخم-مهمل تَخم

 

ابرو تابیدن-گره بر ابرو افکندن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

بغداد آباد-شکم سیر

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

ریخت و روز-سر و وضع-شکل و حالت

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

 

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

اجابت کردن معده-قضای حاجت

آبشان از یک جوی نرفتن(همداستان شدنشان ممکن نبودن، با هم نساختن)

آل-موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

 

استخوان‌بندی-درست کردن انگاره و طرح

 

چِرت-حرف بی معنی و نامربوط

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

دو جین-دوازده تا

آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات

آب و تاب-تکلف-لفت و لعاب-تفصیل

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

چله خانه-محل ریاضت کشیدن

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

پا به فرار گذاشتن-گریختن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه
پا بَد-بد قدم

اطفال باغ-گل‌های تازه

خاکشیر یخ مال-خاکشیر که با یخ سایند تا حوب سرد شود و به بیمار دهند تا اسهالش قطع شود

بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

 
خودرو-آن چه بی اسب رود

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

خال-نقطه ی سیاه-لکه

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

پول خرد-پول سکه ای

پُر توپ-خشمگین

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

دارا-ثروتمند

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

ز ِله-ستوه-عجز

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

از تک و تا نینداختن خود(از رو نرفتن، جا نزدن، خود را نباختن)

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

چشم انداز-منظره

خون کسی از خون دیگری رنگین تر بودن-همسان و هم ارز نبودن-کسی بر کسی ترجیح داشتن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

پیش دستی کردن-سبقت گرفتن در انجام کار

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

الانه(همین حالا، هم اکنون)

خلق الله-مردم

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

آب نخوردن-درنگ نکردن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

پِشک-نرمی و پرده های بینی

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

ته خوار-بچه باز
دُهُل دریده-بی شرم-ناپارسا

خار چشم کسی بودن-مایه ی عذاب کسی بودن

آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

آتشِ بسته(طلا)

جزوه-کتابچه-دفترچه

به دل چسبیدن-مطبوع و گوارا بودن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

خاکی-فروتن و متواضع

دیگ بار گذاشتن-گذاشتن دیگ غذا بر اجاق

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

جمع و جور-منظم و مرتب

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

اهل آن کار (کار بد)

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

خورده برده-ملاخظه و پروا

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

تخمی-به درد نخور-بی مصرف

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن
 

آخرین تحویل(قیامت)

پاگون-سردوشی

حرف پراندن-بدون اندیشیدن چیزی گفتن

با ریسمان کسی به چاه رفتن-با اعتماد به کسی به کاری دست زدن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

چُل-آلت مرد

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

آب آتش مزاج-می سرخ

اجاق(دودمان)

تو سر کسی زدن بر کسب-منت گذاشتن-به رخ کسی کشیدن

چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

 

تو دوزی-دوختن از درون

افسارگسیخته(سرکش)

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)

روکاری-کار روی بنا یا چیزی

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

دو دل-مردد-بی تصمیم
باد گلو زدن-آروغ زدن

پیش بودن-جلو بودن-برتری داشتن

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

چار دستی-قمار چهار نفری

بازرسی-بررسی و کنترل

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

چشم کار کردن-دیدن

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

اَتَر زدن(فال بد زدن)

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه
پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

داش-لوطی-مشدی

تفنگ در کردن-تیراندازی با تفنگ

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

درق درق-صدای خوردن دو چیز سخت به هم

آب پاکی روی دست کسی ریختن-کسی را کاملن ناامید کردن

 
دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن
حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

دزد و دغل-نادرست و مکار

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

آشیخ روباه(آب‌زیرکاه، مکار)

زود بودن-فرانرسیدن هنگام کاری

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

چینه-دیوار گلی

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

پینه زده-وصله کرده

چاک دادن-شکافتن-پاره کردن

التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

 
 

برای کسی لقمه گرفتن-برای کسی کار پر دردسری تدارک دیدن-کسی را بد معرفی کردن

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

چی-چه-چیز

زاچ-زائو

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

خود را خوردن-رنج بردن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش
تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند
دق کردن-از غصه مردن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

چنگ انداختن-چنگ زدن

چَکه-شوخ و بذله گو

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
چل گُل-روغنی با خاصیت دارویی
آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن
 

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

مال دنیا

دوش فروش-ربا خوار

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

تَک-بی نظیر-مفرد-تنها

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

انسان بودن-شریف و درست بودن

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

 

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

بیخ خِر-بیخ گلو

بازداشتن-منع کردن-مانع شدن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

آتشِ بسته(طلا)

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

چراغان-جشن و سرور پر چراغ

دسته پل-الک دولک

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

رکاب دادن-راهی جایی شدن

 

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

زار زار-گریه ی شدید

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

 

دنباله رو-پی رو-مقلد

دل قرصی-اطمینان

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

توالت رفتن-به دستشویی رفتن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

ژاندارمری-نهادی که عهده دار حفظ نظم و قانون در بیرون از منطقه های شهری است

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

چپری آمدن-زود آمدن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

 

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

رفتن توی بحر چیزی یا کسی-در چیزی یا رفتار کسی دقیق شدن

دم-هنگام

از کسی خوردن(توانایی مقابله با کسی را نداشتن)

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

چِککی-فوری-به سرعت

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

از لجِ(از سر لجاجت، از روی خشم)

راستکی-واقعی

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

چیز-آلت تناسلی

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری

دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

 

به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن

آی زرشک-آی زکی

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

زابرا-از خواب پریده-بد خواب-عصبی

آغ و داغ-سخت مشتاق و شیفته

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

چس دماغ-پر افاده-پر ادعا

الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو

خاله خرسه-دوست نادان

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
خارج از حد-بیش از اندازه

جوجه فکلی-تازه کار و نا آزموده

بادپا-تند رو-تیز تک

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

بی نور-بی عرضه-بی مصرف-کسی که به دوستان کمکی نکند

بخت برگشته-تیره روز-سیاه بخت-بیچاره

خیک کسی پر بودن-سیر بودن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

 

خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

 

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

تَفت دادن-کمی سرخ و برشته کردن-بی روغن حرارت دادن
چاچول باز-حقه باز-شیاد
چِخ کردن-راندن سگ

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پَخ-مسطح-بی ژرفا

زُل-خیره

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

از کار در آمدن(آزموده شدن، نتیجه دادن)

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

(نزد کسبه) نخستین فروش بامداد

انگشت‌شمار(کم، معدود)

خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

استغفرالله-خدا نکند-خدای نکرده-هرگز

 

آک‌بند-نو واستفاده‌نشده-هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده-دست اول

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

تند نویسی-سریع نویسی

ده مرده حلاج بودن-بسیار زرنگ و کاری بودن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند
آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
چرند-حرف پوچ و بی معنی
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

بادکنک-کیسه ی نازک لاستیکی که آن را باد کنند و برای بازی به کودکان می دهند

تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

پای خود را جای پای دیگری گذاشتن-از کسی تقلید کردن

بالا آمدن کفر کسی-بی نهایت خشمگین شدن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن
خاله قزی-دختر خاله-خویشان و بستگان

زبان تر کردن-سخن گفتن

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

پزا-زود پخت شونده
 

خاور زمین-قاره ی آسیا

چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

خاکه زغال-ریزه ی زغال

دروغ دسته نقاشی-دروغ گنده-دروغ شاخدار

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

بی دماغ-افسرده-اوقات تلخ-دمق

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه

ریگ دندان کسی شدن-مزاحم کسی شدن

تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی

استخوان‌بندی(درست کردن انگاره و طرح)

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

 

اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
بوی قرمه سبزی دادن سر-با زدن حرف های خطرناک موجب خطر جانی یا دردسر خود شدن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

پس افتاده-بچه ی کسی

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

دهان پر کن-بدون ارزش و اهمیت واقعی

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

پر بدک-خیلی بد

چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه

اهل دود-سیگاری

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

خواهر خوانده-دوست صمیمی

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

تشریک مساعی-با کسی همکاری کردن

افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند)

خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه

پیه سوز- پی سوز

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟

پا گشا-نخستین دعوت خویشاوندان از عروس و داماد

تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود

خر داغ کردن-ناامید شدن-ناکام شدن

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

 

دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

آجرپاره(جواب کسی که به‌جای بله می‌گوید آره)
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

آفتاب گرفتن(زیر آفتاب خوابیدن)

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

آرواره‌ی کسی لق بودن(سرنگهدار نبودن، پرچانه بودن)

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)
جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
پیر بی خواب-کسی که دیر یا کم بخوابد-کودک
بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
رویخی-فرنی-نوعی دسر که از نشاسته و شکر درست می کنند
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
 

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن

زرت و زورت-زرت و پرت

بیخ خِر-بیخ گلو

جز زدن-ناله و زاری کردن

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

حسرت به دلی-آرزومندی شدید

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

پاپاسی-مبلغ ناچیز-پشیز

دوربین انداختن-دید زدن-چشم چرانی کردن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)

چندر غاز-پول بسیار کم

در دهان را چفت کردن-خاموش شدن-رازداری کردن

 

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

آش دهن‌سوز(هر چیز مطلوب و پسندیده)
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
خاک به سری-همبستری زن با شوهر

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

از سر نو(دوباره)

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

خر و پف-نگا. خرناس

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

حرف به حرف کردن-موضوع گفت و گو را عوض کردن

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

پافنگ-نهادن ته تفنگ در کنار در حالت خبردار ایستادن

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان

در چاه افتادن-فریب خوردن

بوی شیر از دهان کسی آمدن-نادان و بی تجربه بودن-رشد جسمی و عقلی نداشتن-کودک و خام بودن

زغال اخته-میوه ای از زیتون کوچک تر و ترش مزه

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

درد گرفتن دل از اسهال

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

ادرار بزرگ(مدفوع)

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

بغ کردن-چهره درهم کشیدن-ترشرو شدن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دود ِ نازک-دود سیگار و قلیان و چپق

 

ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود، آری به خدا)

 

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

روغنی-آلوده به روغن

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

رضایت نامه-نوشته ی حاکی از رضایت
خلاص-تمام شد-مُرد

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن