اردیبهشت 31, 1403

مجموعه کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی، عامیانه ایرانی قسمت 55

ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ

ریزه پیزه-کوچک اندام-ریز نقش

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

خیابان گرد-بی کاره-ولگرد

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

دست پیش گرفتن-پیشدستی کردن-سبقت گرفتن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

تپق-گرفتگی زبان

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)

رو آمدن-به جایی رسیدن-ترقی کردن-ثروتمند شدن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

از زیر بته عمل آمدن(خانواده و اصل و نسبی نداشتن)

آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن

ترش ابرو-عبوس

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن

رو انداز-لحاف

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

 
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

ازدست‌رفته(عاشق)

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

آمد(فرخندگی، خوش‌قدمی)

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

اُرُسی-کفش

چهار چوب-محدوده-قاب
ادا در آوردن-مسخرگی کردن-تظاهر کردن-تقلید کردن
 

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

چاشته بندی-ته بندی

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

تو دوزی-دوختن از درون

خرابکار-اخلالگر-تروریست

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

خدا کند-ای کاش

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

حلال کردن-از تقصیر کسی گذشتن-طلبی را به کسی بخشیدن

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

 

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)
تک و توک-به ندرت-کمی

چک و چیل-لب و لوچه

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

تو هچل افتادن-به دردسر افتادن-دچار مشکل شدن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دوسیه-پرونده

تر دست-ماهر-شعبده باز

تر و فرز-چست و چابک

حضوری-رو در رو

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

چول-بیابان

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

دهن دره-خمیازه
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
دیالله-زود باش دیگه !

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

 

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

اوستاکار(استادکار، ماهر و مسلط)

خدا داده-دیم کاری

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی

دورادور-اطراف-پیرامون-گرداگرد

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

پا سست کردن-آهسته کردن-از سرعت خود کاستن

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

د ِ-پس-آخر

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

خواب آلود-آن که کاملن بیدار نشده است
آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند

چفت-چسیده-تنگ-زنجیر در

پاتوغ-محل گرد آمدن

خطایی-نوعیز آجر

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

بد قماش-بد جنس-خبیث
پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

با آتش بازی کردن-به کاری پر خطر پرداختن

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

آخر و عاقبت-نتیجه‌ی خوب

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

بی چیز-تهی دست-فقیر

پا به پا شدن-تردید داشتن
آینه‌ی هفت‌جوش(خورشید)

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

 

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

بِر و بِر نگاه کردن-خیره نگریستن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

حرف روی حرف کسی آوزدن-برخلاف حرف کسی چیزی گفتن-با حرف کسی مخالفت کردن

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن
راه آمدن-سازش کردن-همراهی کردن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

 

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

حاشیه نشین-تهیدستان ساکن در کناره های شهر

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

خرحمالی کردن-کار کردن بی اجر و مزد

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

تمام کردن-مردن

بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

آلاخون (و) والاخون(دربه‌در، سرگردان، آواره)

حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن

پا روی پا بند نشدن-بسیار خوشحال بودن

دست کردن-دست فرو بردن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

 

چشمک-ایما و اشاره به چشم

از جلوی کسی در آمدن(در برابر کسی مقاومت کردن)

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد
باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن
اسم درگوشی(نام دوم فرد مسلمان که نام یکی از امامان است)

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

بالای چشمت ابروست- به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

 
بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

بادپا-تند رو-تیز تک

چند پیرهن بیش تر از کسی پاره کردن-بیش تر از کسی تجربه داشتن

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

جا-رختخواب-بستر

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

جفنگیات-سخنان یاوه

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دست مزد-اجرت-مزد کار

 

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

از سر دست(کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

آبدست-ماهر-استاد

خدا به همراه-خدا خافظ

 

ته ریش-ریش اندک

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

آب در هاون کوفتن(کار بی‌هوده کردن)

روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند

چنار امام زاده صالح-متلک بد

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

 

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن

زیپ-نوعی بست ساخته شده از دو نوار دارای دندانه های فلزی یا پلاستیکی قابل درهم افتادن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

جفت کردن کفش های کسی-بیرون کردن کسی از جایی

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

پیش کنار-بیضه-خایه

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

چار-کوتاه شده ی عدد چهار-مترادف چشم

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

دو زاری-سکه ی دو ریالی

پیش-برنده-آن که جلو است

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

پا منبری کردن-دنبال حرف کسی را گرفتن-درباره ی سخن کسی توضیح دادن

پیسی-بد رفتاری-آزار

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

داد کشیدن-عصبانیت و خشم نشان دادن

رو نشان دادن-چهره نمایاندن

بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

کسی را اذیت و آزار کردن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

برآورد-تخمین

چاق کردن دنده-به دنده گذاشتن اتوموبیل

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

جاده کشیدن-راه درست کردن

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

زُق زدن-تیر کشیدن و درد کردن اعضای بدن

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

 

خرخاری-همدیگر را خاراندن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

 
 

پیش پا افتاده-کم ارزش-حقیر-معلوم-آشکار

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

رفتن با سر-نهایت شوق و اشتیاق برای انجام کاری

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

جیره بندی-سهم بندی

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

 

خرسک-نوعی فرش

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

ریشو-دارای ریش بلند
دبه کردن-دبه در آوردن
پُرتابل-قابل حمل

بند کردن-محکم کردن

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

زیر لبی-زیر زبانی

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

داد و هوار-داد و فریاد

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

خط انداختن-خراش به جا گذاشتن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

دزد و دغل-نادرست و مکار

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

زیر شلواری-زیر جامه

خوش دوخت-لباسی که به اندازه و برازنده دوخته شده باشد

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

 

حظ کردن-لذت بردن

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

بی سکه-بی اعتبار

 

بنا بودن-قرار بودن

پر افاده-متکبر-مغرور

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن

دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

آب شیراز-شراب

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

پس مانده-ته مانده-به کنایه به زن طلاق گرفته گفته اند

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد
خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت

دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

چه غلط ها !-چه فضولی ها !
به دستبوس کسی رفتن-به خدمت کسی رفتن-شرفیاب شدن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

خِر-حنجره-گلو
الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

 

رفتگار-رفتنی-مردنی

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

ادا اطوار(پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه)

چای صافی-نگا. چای صاف کن

جادو و جنبل-دعاهایی که برای قضای حاجات یا دفع بیماری و از این قبیل می خوانند

آفتاب‌نشین(بیکاره و تنبل)

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

تعریفی-قابل توجه-عالی

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کم‌حوصله بودن)

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

چشم انداختن-نگاه کردن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق

چرند گو-یاوه گو

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

رونما-هدیه ای که داماد یا پدر داماد به عروس می دهد-دیدن روی عروس در نخستین بار

حشری-شهوت ران-پر شهوت

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

دام پزشک-پزشک حیوانات

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

پر و بال-امکان-فرصت

دوسیه-پرونده

خدا به سر شاهده-خدا بالای سر شاهد است

زهرآب ریختن-ادرار کردن-شاشیدن

دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن

ز ِله-ستوه-عجز

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن

چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته

تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.
چُل کلید-جام درویشان
به چشم-اطاعت می شود

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

 

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دوا شور کردن-شستن فرش با دوا

اشک کوه-یاقوت-لعل

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 

تِر زدن-خراب کردن کار

 
در رفتن از جا-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

بزرگداشت-احترام-تکریم

زیر آبی-زیرآبکی

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

 

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

استخوان‌دار(محکم، بااراده)

دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

خنکای صبح-سحرگاه

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

ته و توی چیزی را بالا آوردن-به اصل چیزی پی بردن-چیزی را تمام کردن

به چوب بستن کسی-کسی را با چوب تنبیه کردن-فلک کردن

برخورد کردن به رگ غیرت کسی-ناگوار آمدن حرفی یا کاری-گران آمدن-احساس اهانت کردن

بی اختیار-بدون اراده و تصمیم

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

خیر مقدم-خوش آمد

حق البوق-رشوه

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

 

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

دزد و دغل-نادرست و مکار

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

با خدا-خداشناس-مومن

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

خاله بی بی-نوعی آش

دق کُش کردن-سبب مردن کسی از غم و اندوه شدن

بکُش بکُش-دعوا و مرافعه جمعی تا حد کشتن

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن(ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن)

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن

 

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

این دو کله‌دار-خورشید و ماه

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

 

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

رده-حرف زشت یا نامربوط

آمدن (چیزی) به کسی(تناسب داشتن (چیزی) به کسی)

حلیم روغن-هریسه-غذایی از گوشت و گندم و روغن داغ کرده و شکر

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

حرف خود را به کرسی نشاندن-نظر خور را به کسی قبولاندن یا تحمیل کردن
پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

تا خوردن-کج شدن-خم شدن-انحنا برداشتن

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چهار دستی-فراوانی

بر وفق-مطابق-موافق

زاهرو-دالان-سرسرا

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

خاطر داشتن-به یاد داشتن

جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد

جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی

از آب کره گرفتن(از آب روغن گرفتن)

پیش خور-از پیش گرفتن حقوق مقرری

دوستی خاله خرسه-دوستی از روی نادانی که موجب زیان شود

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض

ارباب حجت(اهل منطق)

زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

الابختکی-اتفاقی-تصادفی

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

 

این سفر-این بار

 

حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

چنگک-قلاب آهنی نوک تیز

از چپ و راست-از همه سو-از همه جا

دیوانه ی کسی بودن-عاشق بی قرار کسی بودن

دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی

پیش کردن-راندن به جلو

دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

اشکال‌تراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

خال-نقطه ی سیاه-لکه

تنگ هم-چسبیده به هم

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

جاهل-جوان-نادان
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

با خدا-خداشناس-مومن

تار-از محلی راندن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

اُریب-کجکی-یک بر-یک ور

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

زبان گیره-وسیله ای که پزشک با آن زبان بیمار را هنگام معاینه گرفته و نگاه می دارد

ریز نقش-دارای اندام کوچک و ظریف

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

رشوه گیر-رشوه خوار

آواز دادن-خواستن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

 

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

خدا به همراه-خدا خافظ

بی سیرت-بی آبرو
چروکیده-چین دار شده-ناصاف

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

خال به خال-خال خال

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

زه کشیدن-سخت شدن زخم-کشیدن عضله ها

جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد

داش-لوطی-مشدی

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

دوبل-دو برابر
جامه شور-رختشوی

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

خرس-چاق و درشت-تنومند

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

از سر نو-دوباره

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

پادرازی-نوعی شیرینی به اندازه ی کف پا

آب‌کور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

چروک انداختن-چین انداختن

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

جناغ-استخوان جلو سینه ی مرغ
زیر چاق بودن-برای کاری آماده بودن-کاری را بلد بودن

چماق-چوبدست-گرز

آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

چنگلوک-مچاله شده-درهم و برهم-بی قواره

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

آب آتش زده-اشک

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن

رشته فرنگی-ماکارونی

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

 
خالی خالی-بدون چیز دیگری

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

به خدا سپردن-برای کسی آرزوی امنیت در پناه خدا کردن

تسمه پروانه-تسمه ای که پروانه ی موتور را به گردش در می آورد

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

 

پا به پا شدن-تردید داشتن

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

پروار-فربه-چاق

تحویل گرفتن-به کسی احترام گذاشتن-از کسی پذیرایی کردن

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

دسته گل به آب دادن-کاری به خطا انجام دادن

اسیر خاک-مرده-تن‌پرور
اما توی کار آوردن-شک و تردید درست کردن-اشکال‌تراشی کردن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

دانه دانه-یک یک

 

تخم سگ-نوعی دشنام است مانند پدر سگ

بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی

خاک انداز-وسیله ای برای گردآوردن و حمل آشغال و زباله

به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

اشتباه لپی-اشتباه لفظی

بی اشتها-بی میل به غذا

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

تب و تاب-سوز و گداز

حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)
تر و خشک کردن-رسیدگی کردن-پرستاری کردن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

از ته دل-از سر صدق و صفا

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

رنگ شدن-گول خوردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

جگری-به رنگ جگر

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

تو نخ کسی یا چیزی بودن یا رفتن-کسی یا چیزی را پاییدن و زیر نظر داشتن

دیر فهم-کند ذهن-کودن

آب آتش زده-اشک

اکبیری-زشت-بی‌ریخت

تکه ی کسی بودن-مناسب کسی بودن

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

بد اخم-عبوس و ترشرو

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

خرج جیب-توجیبی-خرج غیر لازم

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چوغ-چوب

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان

چپری آمدن-زود آمدن

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

پیش بینی کردن کار یا شخصی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

حق دادن-تایید کردن

 
از رو بردن-خجالت دادن-مقاومت حریف را در هم شکستن
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

چس نفسی-پر حرفی-روده درازی

خدابیامرزی-درخواست بخشش

 

در دار-دارای سرپوش

خواب و خوراک-خورد و خواب

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

جوشکار-کسی که قطعات فلزی را به هم جوش می دهد

چو-شایعه

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

زیگزاک-خط شکسته-کنگره دار

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

پَخ-مسطح-بی ژرفا

دو رو-لباسی که از هر دو طرف می توان آن را پوشید-آدم غیر صمیمی و فرصت طلب

پیسی-بد رفتاری-آزار

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است

پیاله فروشی-میخانه

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

خرمن-انبوه و پرپشت

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

دست و پا گیر-مزاحم-مانع از کاری

حال و بار-وضع زندگی

آدم نچسب-کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند

خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

زیر دم سستی-انحراف اخلاقی

بخت آزمایی-ترتیبی برای تقسیم جایزه میان خریداران بلیت

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

آواز کوچه‌باغی-آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

چموش-سرکش-یکدنده

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

اردک‌پرانی-از عهده‌ی جنگ با کسی برنیامدن

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

تیپا-ضربه ای با نوک پا-اردنگی

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

دهن پاره-بد زبان-بی حیا-کسی که نمی تواند جلوی زبانش را بگیرد

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

بار کسی کردن-دشنام دادن-بد و بیراه گفتن- کلفت بار کسی کردن

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

 

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن