اردیبهشت 31, 1403

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 51

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

دیدن دم کسی-دم کسی را دیدن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

از دست برآمدن-ممکن و شدنی بودن-از عهده بر آمدن

از چیزی (کسی) متنفر و بیزار شدن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

پشکل-سرگین حیوانات اهلی

خنک شدن دل-آسایش خاطر پس از گرفتن انتقام

راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن

 
خدا داده-دیم کاری

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

آتشی-تندخو-زودخشم

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

پا منبری-شاگرد روضه خوان

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

ته نشست-رسوب

دیر کرد-تاخیر-تعویق
اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

دزد زده-سرقت شده

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن

 

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

 

برادر دینی-هم کیش-هم مذهب

پابوسی-زیارت
آشنا روشنا(دوست آشنا)

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

زمین گذاشتن سر-مردن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

دایی اوغلی-پسر دایی

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

دس دسی-خطابی همراه با دست زدن به کودکان نوپا

ازدست‌رفته-عاشق

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

 

خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

خدا به همراه-خدا خافظ

آب‌زیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)

تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

خالی کردن دل کسی-کسی را ترساندن

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

 

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

رشوه گرفتن-رشوه خواری

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

بی فکر-لاابالی-بی قید

آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

چشم زخم-اثر بد از نگاه یا کلام-آسیب اندک

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

آفتاب لب بام(پیری نزدیک به مرگ)

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده

آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرف‌ها؟!

تو دار-راز نگهدار

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

زد و بند-ساخت و پاخت-بند و بست-توطئه

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

در و تخته را مهر کردن-سکوت کردن-دست کشیدن

چی-چه-چیز

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد می‌کنند

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

پاشیر-گودال پای شیر آب

پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

حال کردن-لذت بردن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

پیش بُر-کسی که زود کار را پایان می دهد

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

خواب به خواب شدن-خواب از سر پریدن-بدخواب شدن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

از دست دادن-گم کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

خدا به رد-در پناه خدا

به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن

جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

چلو-برنج آب کشیده

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

پشت بام-سقف بیرونی بام
زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو
زهره کردن-بسیار ترساندن

جست زدن-پریدن-خیز برداشتن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

حی و حاضر-آماده

ریش بابا-نوعی انگور درشت دانه

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

با اشتها-متمایل به غذا

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

زرت-صدای باد در کردن یا شیشکی

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

 

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

تاب دادن-سرخ کردن در روغن-پیچیدن-خم کردن

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
در بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

بدلی-تقلبی-جنس بد

خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی-با کسی در افتادن

تزریقات-بخش ویژه ی تزریق آمپول

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

پشت گوش انداختن-دیر انجام دادن-اهمیت ندادن-امروز و فردا کردن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

پشت هم انداز-حقه باز-حیله گر

خوش دست و پنجه-نگا. خوش دست

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

تمام و کمال-کامل-به تمامی

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

از منبر پایین آمدن-از پرچانگی دست برداشتن-سخن را به پایان آوردن
در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

 

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر

از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

 

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
چماق-چوبدست-گرز

خبر چین-سخن چین-جاسوس

تُف کار-بچه باز

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن

حمله کردن-یورش بردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

 

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

دک کردن-از سر وا کردن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن

دماغ چاقی-احوال پرسی

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

خاک برگ-برگ خشک خرد شده

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

جلز-نگا. جز

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

تله کاشتن پیش پای کسی-به کسی کلک زدن-کسی را گیر انداختن

تنبان درآر-بی حیا-دریده

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

 
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

پَخ دار-چیزی که تیزی لبه های آن گرفته شده باشد

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

دام پزشک-پزشک حیوانات

خبرکش-سخن چین
پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

خاله وارَس-آدم فضول

آینه‌ی زانو-برآمدگی زانو

از یک قماش بودن-سر و ته یک کرباس بودن

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

تک پَر-نوعی حرکت در ورزش باستانی
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

بد قلق-بد عادت-بد ادا

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

این کلاه آن کلاه کردن-قرضی را با قرض دیگری پرداختن-از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن-کلاه تقی را سر نقی گذاشتن

خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

حق دادن-تایید کردن

آب از آب تکان نخوردن-رخ ندادن جنجال و هیاهو-آرام ماندن اوضاع

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

برچسب زدن-تهمت زدن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

دست و پا کردن-فراهم آوردن

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

چاشت-صبحانه-ناشتایی

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

با اشتها-متمایل به غذا
 

جون جونی-نگا. جان جانی

پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

جَستن چشم-پریدن پلک چشم

ذوق زده-بسیار خوش حال

آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

چشم واسوخته-چشم برتافته

خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن

به دو دو افتادن-گود رفتن چشم بر اثر ضعف یا بیماری

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

بابا بزرگ-پدر بزرگ

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

اتیکت-برچسب-آداب و رسوم-قاعده

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

پشت اندر پشت-نسل اندر نسل

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

 

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

بار انداختن-توقف و اقامت کردن

بی ملاحظه-بی توجه-بی پروا
از ته دل-از سر صدق و صفا

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

چرق چوروق-صدای جویدن آدامس و مانند آن

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

تپلی-گرد و چاق

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن
چین چین-پر از چین
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

خدا به رد-در پناه خدا

پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن

دور تا دور-گرداگرد-اطراف

چپه-کجی به یک سمت

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

خریت-نادانی-حماقت

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

راست روده شدن-اسهال گرفتن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

بد زبان- بد دهن

بوق کسی را زدن-از مقام افتادن-از دور خارج شدن

پر به پر کسی دادن- بال به بال کسی دادن

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

زپرتو-ضعیف-بی دوام

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار
دماغ کسی را سوزاندن-کسی را ناکام کردن-در حسرت گذاشتن
تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

این مطلب را هم بخوانید :   قیمت ساندویچ پانل ارزان بر چه اساسی قیمت گذاری می کنند؟ { سال 1401}

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

خیار چنبر-نوعی خیار

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پوست انداختن-از سختی چیزی به ستوه آمدن

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

اهل عمل(کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند)

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

در لفافه سخن گفتن-پوشیده و کنایه آمیز سخن گفتن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

 

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار

به درک- به جهنم

تنوره کشیدن-در حال چرخیدن به هوا پریدن

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن

ذلیل مرده-ذلیل شده

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

دنبال کسی فرستادن-کسی را احضار کردن

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

چپه-کجی به یک سمت

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

زبان تلخی-درشت گویی-گفتار خشن

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن
پُکیدن-ترکیدن
خوردنی-غذا-قابل خوردن
جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

 

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

تمدن-شهری گری- مجازن: تربیت و ادب

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

تفنگ دار-جنگنده ی مسلح به تفنگ

دایی قزی-دختر دایی

 

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

خاطره-یادگار

 

چشم نم نمی-کسی که چشمش آب پس نمی دهد

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

 

چُرتی-اهل چرت زدن-ضعیف-مردنی

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

دور و دراز-فراخ و وسیع
چل ستون-شبستان مسجد

پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده
در یک جوی نرفتن آب کسی با کسی-همداستان شدنشان ممکن نبودن-با هم نساختن
باریک-دقیق-حساس

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

چشم چران-کسی که چشمش به دنبال زیبارویان باشد

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

چوغ-چوب

تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

چُس بی طهارت-آدم حقیری که پایش را از گلیمش بیرون می گذارد

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

چراغ پا ایستادن-به انتظار ایستادن

زدن به کمر کسی-نوعی نفرین و دشنام است

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

ترش کردن-عصبانی شدن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

خرجی-پول لازم برای گذران روز

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی

زهره آب شدن-سخت وحشت کردن-از وحشت به حال مرگ افتادن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

زهره دان-کیسه ی صفرا

زُق زُق کردن-احساس درد و تیر کشیدن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زیر گرفتن-زیر کردن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

به سر دویدن- با سر رفتن

آب نخوردن(درنگ نکردن)

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور
اجابت کردن معده(قضای حاجت)

ابوقراضه(ابوطیاره)

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

جِر خوردن-پاره شدن

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

 

خبر داغ-خبر بسیار مهم

ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند

حاضر و آماده-آماده

چوب لای چرخ گذاشتن-سنگ پیش پا انداختن-ایجاد مانع کردن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

بی صاحاب مانده-صاحب مرده-وامانده

چُش-کلمه ای که خر را ار رفتن و حرکت باز می دارند

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی

خر تو خر-پر هرج و مرج-بی نظم

خال مَخال-خال خال
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بی‌مقدمه)
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

پسله-جای پنهان-در نهان

جیره بندی-سهم بندی

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

زیر اخیه رفتن-به نفع کسی به کاری تن دادن

آلامد-باب روز-به‌رسم معمول

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

دَم باز-چاپلوس-متملق

 

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

آتو-بهانه-دستاویز-نقطه‌ضعف

پشت بام-سقف بیرونی بام

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

ز ِله-ستوه-عجز

خیر مقدم-خوش آمد

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

زمین خوردن-از دست دادن تعادل و به زمین افتادن-شکست خوردن در زندگی-شکست خوردن در کُشتی

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

دو پشته سوار شدن-دو نفری بر ستور یا وسیله ی نقلیه سوار شدن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
احدالناس(کسی، فردی)

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

دست بالا-حداکثر

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

خیابان گز کردن-ول گشتن

آینه‌ی دق-آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

بند بودن روی پای خود-به خود متکی بودن

بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن

 

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

حق دادن-تایید کردن

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

تُپ تُپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان

بغل خوابی کردن-نزدیکی کردن

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

چار زانو نشستن-نوعی نشستن به طوری که زانوها در راست و چپ و پای راست زیر زانوی چپ و پای چپ زیر زانوی راست قرار گیرد-نهایت ادب و نزاکت

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

پشت رو-وارونه

خاله بی بی-نوعی آش
آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

زیاده روی-افراط-اسراف

خبر مرگش-خدا مرگش بدهد
جفت جنین-جفت نوزاد که پرده و غشای دور جنین است
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

دو رگه-از دو نژاد محتلف

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت

 

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

حق الزحمه-دستمزد

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

خسارت دیدن-زیان دیدن

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

پنج تن آل عبا- پنج تن

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

از جنس چیزی بودن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

دو علی گلابی آمدن-بچه ترساندن-تهدید توخالی کردن-توپ و تشر آمدن

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

آتشخوار(ظالم، حرام‌خوار)

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

رسوایی بالا آوردن-کاری مایه ی رسوایی و شرمساری کردن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

خاله شلخته-زن شلخته و بی احتیاط

خش خش-صدای برخورد چیزهای خشک به یکدیگر-صدای راه رفتن روی برگ های خشک شده

چیلی-بدبیاری

در دهان افتادن چیزی-مشهور شدن چیزی-فاش شدن-رسوا شدن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

در دل آمدن-به دل برات شدن-به خاطر خطور کردن-احساس واقعه ای خوب یا بد کردن

 

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

زدن به قدش-دست دادن به شیوه جاهلی که با صدا همراه است و هنگام رسیدن به توافق در انجام کاری گویند

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

اشک تمساح(گریه ی دروغین)
زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

حضرت عباسی-راست و درست

دود دادن-ضد عفونی کردن-گذاشتن گوشت و ماهی در معرض دود غلیظ برای فساد ناپذیر کردن آن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

زبان نفهم-کودن-بی شعور

خیال کسی تخت بودن-آسوده خیال بودن-کاملن مطمئن بودن

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

جان کلام-اصل مطلب

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

خام عقلی-حماقت-دیوانگی
چادر سر کردن-چادر پوشیدن

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

باهاس-باید-بایست

الفرار(گریز، بگریز !)

ز ِله-ستوه-عجز

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

رُک زده-زل زده-خیره شده

حمله ور شدن-یورش بردن

آمده-شوخی و لطیفه

دلِی دلِی-حاشا-انکار

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

اُرُسی-کفش

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

پشت پا-فنی از کشتی برای انداختن حریف

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

آبِ دندان-حریف ساده

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

با پنبه سر بریدن-با نرمی و تدبیر آزار و آسیب رساندن

پر و بال-امکان-فرصت
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

پیش بردن-کاری را به انجام رسانیدن

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

خورد دادن-درخیاطی کم کم قسمت اضافی را از بین بردن-به زور به کسی خوراندن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

از پشت خنجر زدن(به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن)

خنکای صبح-سحرگاه

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

خطایی-نوعیز آجر

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

 

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

خوش خور-کسی که همیشه غذای خوب بخورد

آمد نیامد داشتن(روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست)

اصحاب منقل(اهل گفت‌وگو و سخن)

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

ریق زدن-ریغ زدن

 

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

بیشتر از کوپن حرف زدن ،-سخنان بالاتر از حد و مقام خود گفتن پا را از گلیم خود فراتر نهادن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

 

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

زیر دادن-با کسره خواندن حرفی

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

پشک انداختن-قرعه کشیدن

روی شکم سیری-بدون تعهد-از سر بی خیالی

استکانی زدن-می‌خوارگی اندکی کردن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

دل گُنده-سهل انگار

بغداد آباد-شکم سیر

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

تبرک کردن-با برکت ساختن-خجسته کردن

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

بازجو-مامور تحقیق و بررسی پرونده

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

رفیق گرمابه و گلستان-دوست یکدل و صمیمی و وفادار-یار غار

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

آی زرشک(آی زکی)