جاجا-آوازی که با آن مرغ را به لانه اش می رانند
پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی
چرکو-آدم کثیف
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
دبه کردن-دبه در آوردن
بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
آمد کردن-رخدادن واقعهای خجسته
رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن
حلق آویز-به دار کشیده
دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
دستِ راست-سمت راست
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن
درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
تراشیده-نازک-قلمی-لاغر
آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن
چاقاله ،-چغاله میوه ی هسته دار نارس
ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن
اجابت کردن معده-قضای حاجت
رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار
جور-هم طراز-اخت-هم زبان
آبجی خاکانداز-زن فضول و خبرچین
دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن
از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است
دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند
بیدار خوابی-خواب سبک-بیدار شدن پیاپی
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت
زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن
پا خوردن-فریب خوردن
آقبانو-نوعی پارچهی نخی نازک
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
رتوش-دستکاری و آرایش عکس
چسی در کردن-نگا. چسی آمدن
چال افتادن-گود شدن
دال-خمیده-کج
دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم
خواه و ناخواه-از روی میل یا اجبار
دورخیز کردن-دویدن از دور برای پریدن از روی چیزی
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن
حبف و میل-ریخت و پاش
حق شناس-سپاس گزار
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن
چِخی-سگ
پاری ها-برخی-دسته ای از مردم
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
زیر چاقی-مهارت
جفتک زن-لگد زن
روان کردن-از بر کردن
دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن
بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن
حبه کردن-دانه دانه کردن
دانگ-یک ششم-سهم-قسمت
استخوان جلوی سگ انداختن(با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن)
تریاکی-معتاد به تریاک
دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین
این تن بمیرد-سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند
به نام نقی، به کام تقی-سودی که از آن کسی است نصیب کس دیگری شود
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن
خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
اجاق-دودمان
اختر در پیراهن کردن(بی قرار کردن)
از سرما چاقو دسته کردن-به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن
چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
خدا برکت-خدا بیش ترش کند
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
دله-ظرف حلبی
از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
خانم آوردن-پا اندازی کردن
ته گرفتن-سوختن غذا
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
بی مخ-بی عقل-شجاع
چانه زدن-پرگویی و اصرار برای تخفیف خواستن
روز پنجاه هزار سال-روز قیامت
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
از ته ریش گذشتن(فریب دادن)
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
تور کردن-زن یا دختری را به دام انداختن
چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع
بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن
تریت- تلیت
ز ِق ز ِق-گریه ی بریده بریده ی بچه
زور-اجبار-الزام
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
باردار-آبستن-حامله
بغداد خراب-شکم گرسنه
دلو حاجی میرزا آقاسی-آدم بی قرار و پر تحرک
حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن
پُر کار-فعال-با پشتکار
خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود
افتادگی(پریشانی، احتیاج)
خیک محمد-آدم چاق و فربه
دو پا-انسان
بابت-مورد-زمینه-موضوع
بغداد خراب-شکم گرسنه
پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه
تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن
آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)
از حد (توانایی) خود تجاوز کردن
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد
آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن
رمبیده-خراب شده-فرو ریخته
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
آب در جگر داشتن-توانایی مالی داشتن
خشک و خالی-مختصر و ناچیز
به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند
خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد
زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد
دوا-واجبی-مشروبات الکلی
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود
ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است
جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
چشم کسی چهارتا شدن-سخت تعجب کردن-انتظار شدید برد
دو هوا شدن-بیمار شدن به دلیل تغییر هوا
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
آینهی کسی بودن-یکسره از کسی تقلید کردن
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی
دست اول-نو و تازه
خالی بند-چاخان-دروغ گو
تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خشکه-مزد نقدی بدون غذا و لباس-غذای بدون پخت-لباس بدون دوخت
آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند
چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
راه راه-دارای خطوط موازی
جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز
خالی خالی-بدون چیز دیگری
خوش رو-زیبا-خندان
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)
آجرپاره-جواب کسی که بهجای بله میگوید آره
جارچی-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود-دهن لق
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
با خدا-خداشناس-مومن
خر گردن-گردن کلفت-بی عار
زنانه-ویژه ی زنان
حلال وار-به صورت حلال
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
خرده حساب-طلب مختصر-دشمنی قبلی
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
رخصت خواستن-اجازه خواستن
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود
الابختکی(اتفاقی، تصادفی)
افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
پالان کسی را لوخ کردن-به قصد فریب از کسی تعریف کردن
انگشت بلند کردن-اجازهی سخن خواستن
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
چس محل کردن-بی اعتنایی کردن
پیر شَوی-عمرت دراز باد
پا به دو گذاشتن-به سرعت فرار کردن
چُلمن-پخمه-کسی که زود گول می خورد
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف
پا-حریف
تریت- تلیت
از اوناش نبودن ( فقط بهصورت منفی)(از جملهی کسانی نبودن که مخاطب گویندهی جمله را از آنان پنداشته است)
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)
جاده کوبی-راه صاف کردن
دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر
در هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو افتادن-اوقات تلخ شدن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
رده-حرف زشت یا نامربوط
خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن
تراشیده شدن-لاغر شدن
آب نخوردن(درنگ نکردن)
پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها
چار میخ کشیدن-سخت اذیت و آزار کردن
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
دیر کرد-تاخیر-تعویق
خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن
چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی
چَکه-شوخ و بذله گو
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
دق دلی-دق دل
بد قواره-بد ریخت-بد ترکیب
دنده کج-کج خلق-یکدنده
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
برآمده-بزرگ شده-ورم کرده
آمادهباش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از چنگ دزد در آمدن و به دام رمال افتادن-از باران به ناودان پناه آوردن
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست
خوشمزه-آدم اهل شوخی-بذله گو
بلند بالا-قد بلند
خال-نقطه ی سیاه-لکه
بیا بیا- برو برو
رد پای کسی را گرفتن-رد کسی را برداشتن
زدُ وازد-زیر و رو کردن کالا و سوا کردن نوع به تر
جوان مرگ شده-نفرینی است به شخص جوان
انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
از چیزی زدن(از مقدار چیزی کسر کردن)
چار ستون بدن-استخوان بندی-اسکلت بدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
رفتن از کیسه-ضرر کردن-از سرمایه خرج کردن
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن
چنگول زدن-پنجه زدن
الو(شعلهی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم))
چشم انداختن-نگاه کردن
حاجیت-بنده
از هفت خوان رستم گذشتن-موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن
جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی
خودی-آشنا
پراندن-بی اراده حرف درشت و بی جایی در سخن آوردن-گاه گاه در نهان تباهی کردن زن
توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن
آدم دو قازی-شخص بیسروپای بیارزش
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
آواز دادن(خواستن)
دوام کردن-دوام آوردن
دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن
خان خانم ها-محترم ترین خانم ها-بیش تر به دختر بچه گفته می شود
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
چِککی-فوری-به سرعت
چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر
اطفال باغ(گلهای تازه)
خورد رفتن-از بین رفتن قسمت اضافی در خیاطی-جذب شدن و حل شدن در چیزی
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
جُربزه-قدرت-توانایی
باجی-خواهر-زن ناشناس
حاشیه دار-کناره دار
به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن
بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن
دام پزشک-پزشک حیوانات
حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد
به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن
خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال
دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم
بر و بیا-رفت و آمد- دم و دستگاه
خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن
دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
خواب و خوراک-خورد و خواب
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
جان کُردی-سخت گیری-مقاومت
اسپند روی آتش بودن-سخت نگران و دلواپس بودن-آرام و قرار نداشتن
آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)
پر بودن خیک کسی-سیر بودن
چِککی-فوری-به سرعت
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
به گُه کشیدن-بی اعتبار کردن-با توهین خوار و خفیف نمودن
خدا به رد-در پناه خدا
چانه لغی-راز داری نکردن
دیم کاری-کشاورزی دیم
خشکه نان-نانی که بیش از اندازه در تنور مانده و خشک شده است
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
التفاتی-داده شده-مرحمتی-اعطا شده
آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
دُم ِ هم کردن-مطابق یکدیگر کردن-دو کناره ی چیزی را بر هم نهادن
از تیپ کسی بودن
آهنگ ریپدار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
خاک برگ-برگ خشک خرد شده
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن
خسارت دیدن-زیان دیدن
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
جاکن کردن-به حرکت درآوردن-کسی را از مقامی دور کردن
پاشویه-دیواره ی حوض-آبروی کنار حوض
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
جاهل پسند-چیزی که جوان
آیینهی اسکندری(آفتاب)
چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن
زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
دوره کردن-درسی را دوباره و سه باره خواندن-حلقه زدن به دور چیزی یا کسی
بر انداز کردن-کسی یا چیزی را عمیقا
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
خانه گرفتن-نگا. خانه بستن-اجاره کردن خانه
رده-حرف زشت یا نامربوط
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن
دل غشه گرفتن-متاثر و ناراحت شدن-بی حال شدن-دچار ضعف شدن
از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن)
آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب
خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن
چاخان-دروغ-دروغگو-چرب زبان
جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
رکاب کش-به تاخت-با سرعت
زیر زیرکی-پنهانی-با مکر و حیله
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا
زیر دم سستی-انحراف اخلاقی
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن
بته مرده-بی اصل و نسب-بی کس و کار
دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند
پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن
راست راست-آشکار و علنی-بی پروا
داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد
الدرم بلدرم کردن-بد و بیراه گفتن-ناسزا گفتن
پیش پیشکی-از پیش
پا سوخت-پا بد-بد شانس
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
استخوانبندی-درست کردن انگاره و طرح
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار
رو دست کسی گذاشتن خرج-کسی را در خرج انداختن
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه
ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات
از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن
جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن
خجالت زده شدن-شرمسار شدن-شرمنده شدن
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
پاورچین-آرام و بی صدا راه رفتن
دزد سر گردنه-کاسب نادرست و گران فروش
بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا
جایی-مستراح-توالت
باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چنگ انداختن-چنگ زدن
چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن
خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن
اصل کاری-مهمترین چیز یا شخص
دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن
چرند و پرند-پرت و پلا-حرف های مزخرف
دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
رودرواسی-رودربایستی
رسیدن-مواظبت کردن-مورد لطف قرار دادن
آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته میشود)
جهود ی-هودی-مقتصد
آبِ خشک-آب بسته
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)
خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
آی زرشک-آی زکی
دل قرصی-اطمینان
جگر خون کردن-رنج بسیار دادن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر
خواربار-ارزاق-خوراک
پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
اسب چپ با همدیگر بستن-با هم کینه و دشمنی داشتن
آب به چشم آمدن(طمع کردن)
دو پا-انسان
دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن
پایان نامه-رساله ی پایان تحصیل
از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن
زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی
بابا شمل-لوطی-داش مشدی
تار و مار-متفرق-پراکنده
در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن
روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است
حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه
بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !
خارشک-مردم آزار-سادیست
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
آب نخوردن(درنگ نکردن)
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن
از شیر گرفتن(به دورهی نوزادی پایان دادن)
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
حال کسی را گرفتن-کسی را ناراحت کردن-شادی کسی را به هم زدن
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
جن بو داده-نوعی دشنام است
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
خواب و خوراک-خورد و خواب
ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
حقه زدن-فریب دادن
دان-دانه-چینه
زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی
آتش از چشم کسی گرفتن(ترسانیدن)
اهل کاری بودن-وارد بودن در کاری
ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما
خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر
حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد
توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن
چشم زدن-چشم زخم زدن-ترسیدن
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
روده گشاد کردن-سکسکه کردن
دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن
تخم چیزی را برانداختن-ریشه کن ساختن
پَتی-لخت-برهنه
جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند
خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن
تر دست-ماهر-شعبده باز
چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی
تره خورد نکردن برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
خُردینه-بچه ی خردسال
اشکنک سرشکنک داشتن(با خطر همراه بودن)
چوب کاری کردن-از کسی پذیرایی زیاد کردن-به کسی محبت بسیار کردن-کتک زدن بیش از حد
تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن
درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن
دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند
دست بده داشتن-بخشنده بودن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
دیر کرد-تاخیر-تعویق
خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن
دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب
جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید
اهل دود(سیگاری)
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
تن لش-به ناسزا: تنبل-بی مصرف-بی کاره
با خدا-خداشناس-مومن
جای پا-اثر-نشانه-رد
آس و پاس(در نهایت تهیدستی ، بینوا، مفلس)
تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن
دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
پس نشستن-عقب نشینی کردن
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه
جا در جا-فورن-جا به جا
اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن
حلال-زن یا شوهر
حق السکوت-آن چه که یرای پنهان نگه داشتن رازی به کسی می دهند
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
پینه-وصله-پوست سخت شده
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
آب آتش مزاج(می سرخ)
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند
بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند
چَخ چَخ-عیش و عشرت
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
دال-خمیده-کج
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
خُردینه-بچه ی خردسال
پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را کردن
بالا تنه-از کمر به بالای بدن
حرامزادگی-بد ذاتی-مکر
زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده
رجاله-اراذل و اوباش
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوشخراش)
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
اصحاب منقل-اهل گفتوگو و سخن
روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید
باب دندان-مناسب طبع و حال
از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
بامبول-حقه-کلک
پینه زده-وصله کرده
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
چاک زدن-نگا. چاک دادن
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف
آفتابگیر(جایی که آفتاب بر آن بتابد، سایبان، چتر آفتابی)
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن
آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
آمدن(آغاز به کاری کردن)
رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
پرت گفتن-حرف بی معنی زدن
حَب-قرص
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
رخصت خواستن-اجازه خواستن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
حرص خوردن-عصبانی شدن