اردیبهشت 20, 1403

۱۰ سکانس شوکه کننده و ویرانگر تاریخ تلویزیون که کسی انتظار آن ها را نداشت [قسمت اول]

با وجود سریالای تلویزیونی زیاد در این روزا که عصر طلایی تلویزیون رو رقم زده، انگار بخش اصلی تمرکز مخاطبان روی پایان اپیزودها یا هر فصل از سریال متمرکزه. اتفاقات بزرگ و پیچشای داستانی معمولاً تا لحظات پایانی یه فصل از سریال رخ نمی دن و آنجاست که مخاطبان هاج و واج باید یه یا دو سال دیگه منتظر باشن تا ببینن چه اتفاقی افتاده و از ابهامات ایجاد شده در لحظات آخر فصل گذشته سریال سر در بیارن.

سریال خوب اما سریالیه که همه اتفاقات خوب یا شوکه کننده رو به انتهای فصل موکول نمی کنه و در طول هر فصل اتفاقات و پیچشای داستانی زیادی رو به تصویر میکشه. در این جور سریالا هم در انتهای هر اپیزود صحنه ها و اتفاقاتی هست که با ترس به وجود اومده به وسیله خود، بیننده رو تکون داده و به اندازه اتفاقات شوکه کننده پایان فصول سریالای دیگه برابری می کنن. در ادامه این مطلب می خوایم شما رو با شوکه کننده ترین و تکون دهنده ترین سکانسای پایانی اپیزودهای سریالی تاریخ آشنا کنیم.

اخطار اسپویل: قبل از مطالعه مطلب واسه این که از روی زور و اینکه دیگه چاره ای نیس بخشی از داستان سریال رو اسپویل می کنیم از شما خواننده عزیز معذرت خواهی می کنیم.

۱۰- مردگان متحرک- فصل سوم اپیزود «قاتلی از درون»

شاید به یاد آوردن این صحنه واسه کسایی که طرفدار سریال این روزا افول کرده «مردگان متحرک» (The Walking Dead) کمی سخت باشه اما روزگاری بود که این سریال بسیار هیجان انگیز و دوست داشتنی پیش می رفت. در نیمه راه فصل سوم این سریال، اتفاقات تکون دهنده و هیجان انگیزی رخ می داد که دیگه هیچ وقت تماشاگر صحنه هایی مشابه در فصول بعدی اون نبودیم. این فصل و زمان از سریال از اون موارد نادری بود که مخاطب حس می کرد هر اتفاقی ممکنه اتفاق بیفته و امکان داشت هر لحظه یکی از شخصیتای اصلی داستان به شکلی دردناک و غیرقابل باور کشته شه.
با این وجود کمتر کسی انتظار مرگ لوری رو می کشید.

در اون زمان اون سومین شخصیت اصلی سریال از دید اعتبار بود و از همه مهم تر این که همسر باردار ریک، شخصیت اصلی و قهرمون دوست داشتنی سریال بوده و انتظار نمی رفت از داستان حذف شه.
اگه هم کسی مرگ اونو پیش بینی می کرد، توقع داشت که این اتفاق در انتهای فصل اتفاق بیفته نه در نیمه های راه فصل سوم. اما این اتفاق رخ نداد و لوری در اپیزود چهارم از فصل سوم  با عنوان «قاتلی از درون» (Killer Within) با یه اتفاق شوکه کننده کشته شد.
اون به خاطر یه سزارین اورژانسی که به وسیله مگی درمونده و درست در مقابل چشمای پسر سیزده ساله اش انجام شد جانش رو از دست داد.

لحظات پایانی این اپیزود که شامل فرو پاشیدن جسمی و روحی شخصیت ریک بود مطمئنا از ماندگارترین سکانسای تلویزیونه. به عنوان یکی از طرفداران این سریال (البته ۴ فصل اول) این سکانس رو ده ها بار تماشا کردم و بر خلاف تکون دهنده بودن عکس العمل ریک اما بازی اندرو لینکلن رو ستودم. صحنه فراموش نشدنی بود و نبود باور مرگ لوری و تاثیر خراب کننده اون روی ریک رو می شد به روشنی در حرکات اون دید.

۹- شنود- فصل دوم اپیزود «تموم مقدمه»

هر چند فصل دوم سریال «شنود» (The Wire) هیچ وقت به اندازه دیگه فصول این شاهکار تلویزیونی مورد استقبال مخاطبان قرار نگرفت اما همینطوری هم بسیار بهتر و دیدنی تر از دیگر سریالای معاصر خود بود. کمتر سریالی تونستن کاری که سریال «شنود» در این فصل کرد رو بکنن؛ کشتن بی مقدمه و یهویی یکی از شخصیتای اصلی سریال در اپیزود ششم فصل دوم با عنوان «تموم مقدمه» (All Prologue). البته شخصیت اصلی خوندن دی آنجلو کمی کم لطفی در حق این شخصیته: در تموم فصل اول سریال اون شخصیت اصلی داستان بود، دستکم در میان شخصیتای منفی و خلافکار اون. اون شخصیتی بود که مخاطبان با اون رابطه برقرار کرده بودن و حتی اونو دوست داشتن.

اون یکی از یدونه و توک شخصیتایی بود که به دنبال راهی بهتر از اون چیزی که وجود داشت بود. در فصل دوم هم هنوز خیلی از مخاطبان سریال امیدوار بودن که دی آنجلو راه زندگی خود رو تغییر داده و از دنیای خلافکاران فاصله بگیره، از زندان بیرون اومده و شادی واقعی رو به چشم ببینه. اما در صحنه ای تکون دهنده و باورنکردنی، دی آنجلو به وسیله یه هم سلولی که به وسیله پسرعمویش اجیر شده خفه می شه و مرگ اونو با موفقیت، خودکشی نشون میده. در آخر این اپیزود مشخص شد که عاملان قتل دی آنجلو بدون هیچ اتهامی راه شرورانه خود رو ادامه میدن.
هیچ عدالتی واسه دی آنجلو بارکسدیل بیچاره نبود که در دنیای درون سریال «شنود» چیز غیرعادی و بی سابقه ای نبود.

این مطلب را هم بخوانید :   تعصبات ذهنی چیست و چگونه می‌توان از شر آن خلاص شد؟

۸- آقای ربات- اپیزود ششم فصل سوم

فصل سوم سریال «آقای ربات» (Mr. Robot) نمونه بی اشکال یه سریال در بالاترین درجه بود که با اتفاقات غیرمنتظره هفته ای پس از هفته دیگه در هر اپیزود، مخاطبان رو به رگبار پیچشای داستانی و اتفاقات شوکه کننده گرفته بود. اما مایه تأسفه که بعد از کارکرد نه عالی فصل دوم سریال، کمتر کسی فصل پایانی این سریال رو تماشا کرد و از سکانسای شوکه کننده اون لذت برد. شوکه کننده ترین و باور نکردنی ترین اتفاقی که در فصل سوم اتفاق می افته در آخر اپیزود ششم با عنوان «eps3.5_kill-process.inc» است که تنها یکی از اتفاقات شوکه کننده در این اپیزود تماشاییه. در این سکانس فراموش نشدنی، الیوت تماشاگر انفجار و فرو ریختن ۷۱ ساختمون شرکت E-Corpه که مرگ هزاران آدم بیگناه رو به دنبال داره.

این اتفاق، لحظه ای خراب کننده واسه مخاطب و شخصیت اصلی داستانه. تلاشای الیوت واسه جلوگیری از این اتفاق با شکست مواجه می شه و البته شخصیت آنجلا هم در طرف مقابل احساس شکست می کنه چون میفهمه که تنها یکی از ساختمانای تخلیه شده رو منفجر کرده و نه همه ۷۱ ساختمون رو. علاوه بر این، در این صحنه مشخص می شه که وایت رُز شخصیت منفی اصلی داستانه. در این سکانسه که مخاطب می فهمه الیوت، دوم، دارلن، آنجلا و حتی خود آقای ربات عروسکهایی در دست وایت رُز بوده و در همه این مدت بدون این که خود بدونن پیاده نظام بازی شطرنج اون بودن.

۷- چیجوری با مادرتون آشنا شدم- اپیزود «خبرهای بد»

این روزا دیگه کشتن یهویی یکی از شخصیتای فرعی سریالای تلویزیونی چیزی عادیه و کسی رو شوکه نمی کنه.
اما اتفاق افتادن اینجور اتفاقی در سریالی که بسیار عاشقونه و بدور از اتفاقات مرگباره مخاطب رو یهو در بهت و حیرت فرو می بره. ماجرای اپیزود سیزدهم فصل ششم سریال «چیجوری با مادرتون آشنا شدم» (How I Met Your Mother) در مورد تلاشای لیلی و مارشال واسه بچه دار شدنه و در تموم اپیزود میشه تنش و هیجان رو حس کرد.

حتی بدون توجه به زمان نشون داده شده در این اپیزود هم میشه حدس زد که بزودی واقعیتی باورنکردنی و شوکه کننده معلوم می شه.
همه می گن که این واقعیت این میشه که لیلی در آخر باردار شده.
اما در لحظات پایانی همه چیز رنگ دیگری به خود میگیره و لیلی با این خبر باور نکردنی به سراغ مارشال میاد مبنی بر این که پدر اون که حامی اصلی اون بود در اثر حمله قلبی درگذشته س.

۶- توین پیکس- اپیزود «دلای تنها»

تا اپیزود هفتم فصل دوم سریال «توین پیکس» (Twin Peaks) اون قدر شخصیتای داستان و رمز و رازهای اونا زیاد شده بود که بسیاری راز اولیه ای که باعث شروع ماجراهای سریال شده بود رو فراموش کرده بودن: کی لارا پالمر رو کشته. در این اپیزود با عنوان «دلای تنها» (Lonely Souls) با به تصویر کشیده شدن یکی از فراموش نشدنی ترین و ترسناک ترین صحنه های قتل در تاریخ تلویزیون، مخاطب با قاتل لارا پالمر روبرو می شه.

این سکانس در سال ۱۹۹۰ مخاطبان رو دچار وحشت کرد و هنوزم تماشای اون تکون دهنده س. هر چند این اپیزود به وسیله منتقدان و مخاطبان تشویق شد اما میشه همین اپیزود دیدنی رو عامل به اتمام رسیدن سریال دونست. تعداد مخاطبان سریال که تا این اپیزود کم کم در حال افزایش بود، بعد از حل شدن پرونده قتل لارا پالمر از نو رو به کاهش گذاشت و کیفیت سریال هم دیگه هیچ وقت مانند قبل نشد.
اینجوری نیمه دوم فصل دوم بی هیچ هدفی دنبال می شد و فقط در آخر بود که دوباره به فرم دیدنی و جذاب گذشته خود برگشت اما دیگه خیلی دیر شده بود.

قسمت دوم این مطلب رو از راه این لینک بخونین.