اردیبهشت 29, 1403

کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 238

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
پاشنه بخواب-کفش راحتی

زلف گذاشتن-موی خود را بلند کردن

پر آب و تاب-به تفصیل-با اوصاف بسیار

دعوت حق را لبیک گفتن-مردن

 
انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

جِر خوردن-پاره شدن

برادر خواندگی-ایجاد برادری با دیگری-دوستی بسیار نزدیک و صمیمی

توجیهی-برنامه های توضیحی

از زبان افتادن(لال شدن)

خط-راه-مسیر-مشی و مرام-مسلک-کنایه از نامه

چتوَل-یک چهارم

روشن شدن-نشئه شدن-مست شدن-سرحال آمدن

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

ته ریش-ریش اندک

زبان درازی-گستاخی در سخن گفتن-عمل آدم زبان دراز

توپ ِ توپ-ثروتمند-بی نیاز

پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن

چنته-خورجین چرمی-فکر-سینه

چوب به سوراخ زنبور کردن-شوراندن و تحریک کردن عده ای

آقبانو-نوعی پارچه‌ی نخی نازک

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

آگوز-لقب ریشخندآمیز برای مرد ریزنقش و متکبر

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

پیچ دادن-چیزی را پیچاندن-به گردش در آوردن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

درجه-تب سنج-مرتبه ی نظامی

رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
چای نیک-قوری و کتری چای

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

پیگرد-پی گیری-تعقیب

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

اِرا-هنگامی که کسی نمی‌تواند و یا نمی‌خواهد به چرایی پاسخ دهد آن را به طنز می‌گوید

استخوان جلوی سگ انداختن-با بخششی ناچیز دهان کسی را بستن
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

الدنگ-بیکاره-مفتخور-بی‌غیرت

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

آش شله‌قلمکار-بی‌نظم و قاعده

رو راست-پوست کنده-آشکارا-صریح-بدون ابهام

خفه خون-خفقان

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
خوشگلک-با خوشگلی اندک

از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن

 
آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

خیط کشیدن-خط کشیدن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

 

چار شاخ ماندن-بی حرکت ماندن به علت درد کمر یا از روی ترس یا تعجب

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

بفرما زدن-تعارف کردن

دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار

به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

دست داشتن در کاری-پنهانی شرکت داشتن در کاری

چای صافی-نگا. چای صاف کن

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

جا در جا-فورن-جا به جا

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

بالا آوردن-استفراغ کردن
زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

چشم انداز-منظره

خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت

آتش بی‌باد-ظلم-می

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

خرده قرض-بدهی اندک

خام طمع-پر طمع و حریص-پر توقع

آغبانو-لقبی برای زنان محتشم و بزرگ

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چشم گود شدن-لاغر شدن

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

رفتگر-سپور-آشغالی

خبرکش-سخن چین

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

جهیزیه-نگا. جهیز

جاشو-باربر

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

اسکلت‌بندی(طرح‌ریزی، زیرسازی)

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

ته کشیدن-تمام شدن-به آخر رسیدن

چل ستون-شبستان مسجد

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

خدا داده به فلانی-بختش یار بوده

 
آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

تیر در کردن-تیراندازی کردن

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی

دسته پل-الک دولک

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

پیشی-گربه در زبان کودکان

بغل گرفتن-در آغوش گرفتن
خیط کشیدن-خط کشیدن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

بالا خانه-اتاقی که بر روی آخرین طبقه ساخته می شود

حساب بردن-پروا داشتن-اطاعت کردن

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پیسی-بد رفتاری-آزار

بساز-آدم سازگار-صبور

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

خانم آوردن-پا اندازی کردن

دروغ به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

به هم زدن-قطع رابطه کردن

چای کاری-کشت و زرع چای

دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن

بر ملا شدن-آشکار گشتن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

زانویی-زانو

دریافت-گرفتن-ادراک

 

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده

پیت پیت کردن-پچ پچ کردن-نجوا کردن

 

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

رج زدن-ردیف ایستادن-صف بستن-نوشتن مشق به ترتیب عمودی

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

آبدیده-جلا یافته-آزموده و مجرب

به دست و پای کسی افتادن-با التماس تقاضای ترحم کردن-نهایت خاکساری کردن

آب شیراز-شراب

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

 

چپ رو-تند رو

 

جاری-زن برادر شوهر

پاتی کردن-باد دادن خرمن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

دو جین-دوازده تا

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

بامبه-توسری

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

جگر گوشه-فرزند

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

آشنا روشنا-دوست آشنا

از سر نو(دوباره)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

خیرات کردن-چیزی را

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

جار و جنجال-داد و فریاد-نزاع و کشمکش

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

حرف چند پهلو-سخن مبهم و دارای چند معنی

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

دولت منزل-دولت سرا

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

رجاله-اراذل و اوباش

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

جزوه-کتابچه-دفترچه

پله خوردن-دارای پله بودن

پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

الف به خاک کشیدن-خجالت کشیدن

رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند

زمین خوار-کسی که زنمین های بی مالک را تصاحب کند و به دیگران بفروشد

به پول رساندن-فروختن

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

چای نیک-قوری و کتری چای

 

پر گو- پر چانه

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

تخم دو زرده-چیز بسیار عزیز و گرامی

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

راه باز است و جاده دراز-اگر می توانی به قصد خود عمل کن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دهن بین-آن که به گفته ی این و آن عمل می کند

 
بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

پله خوردن-دارای پله بودن

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

رقاص خانه-دشنام گونه ای برای برخی جاها-جاهای بی حساب و کتاب و شلوغ و پلوغ

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

حق نشناس-نا سپاس

چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست

پرنده پر نزدن در جایی-جایی دور افتاده و خلوت بودن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن
چل زن-زن کوتاه قد

ارواح شکمت(ارواح بابات)

حق شناس-سپاس گزار

حلال-زن یا شوهر

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

زبان پس قفا-نوعی گل است

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

زر زدن-دری وری گفتن-گریه کردن

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

آش دهن سوزی نبودن-زیاد جالب نبودن-اهمیت زیادی نداشتن

خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 
 

آوار شدن سر کسی-بی‌خبر نزد کسی در آمدن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

 
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

چهار دستی-فراوانی

به دل گرفتن-رنجیده خاطر شدن

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

پوست کلفتی کردن-مقاومت کردن-سخت جانی کردن

بریز و بپاش-دم و دستگاه-خرج بسیار

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار
خام عقلی-حماقت-دیوانگی

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

 

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

پرچانگی کردن-پر گویی کردن-وراجی کردن

 
 

از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

دک و پوز-دهان و لب و دندان

 

آب و خاک(میهن، دیار)

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

روی کسی به زمین افتادن-شرمسار شدن به علت رد شدن تقاضا

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

خاک و خُل-گرد و غبار-آشغال

تو روی کسی ایستادن-شرم و حیا را کنار گذاشتن و با کسی مخالفت کردن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

 

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

بوق سگ-بسیار دیر وقت

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پول پول شدن-شکسته شدن ظرف چینی به تکه های کوچک

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان
دست خر کوتاه-فوضولی موقوف !-دخالت نکن ! دست نزن !
چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

دور سر گرداندن-بلاتکلیف گذاشتن-معطل گذاشتن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

حالا حالاها-مدت دراز

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

پیمانی-استخدام غیر رسمی

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

اشک کوه(یاقوت، لعل)

حسابی-معقول-مورد اعتنا-کاملن
دخل-موجودی صندوق-صندوق مغازه-برداشت

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

داغ باطل خوردن-از کار افتادن-از رونق و رواج افتادن

آهوی خاور(آفتاب)

ترک بیلمز-آدم نادان

دستک-دفتر حساب

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

از روی شکم‌سیری(از سر بی‌مسئولیتی، بدون تعمق)

ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن

دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

اجاق‌کور(نازا، بی فرزند)
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

حاجیت-بنده

خیط شدن-نگا. خیت شدن

دکان کسی را تخته کردن-کسب کسی را از رونق انداختن-دست کسی را از چیزی کوتاه کردن

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

اشتر گربه(چیزهای نامتناسب با هم)

اَتَر زدن(فال بد زدن)

دو زاری-سکه ی دو ریالی

افتاده(فروتن، متواضع)

دان پاشیدن-دانه ریختن-به قصد گرفتار کردن کسی به او امتیازات دادن

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

چیز-آلت تناسلی

جَر-پیچ و خم راه

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خشکه پلو-کته

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

 

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن

بد شیر-متقلب-بد جنس

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

پاییدن-زیر نظر گرفتن-مراقبت

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن

بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن

پر روده-پرچانه-روده دراز

جشن گرفتن-سور بر پا کردن

جدول کشی-خط کشی و شبکه بندی

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

تا کردن-دو یا جند لا کردن-رفتار کردن

آتشِ تر(شراب، لب معشوق)

چله نشینی-خانه نشینی

روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

آشنا روشنا-دوست آشنا

دوبلاژ-برگردان گفت و گوی فیلم به زبان دیگر

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

خوابیدن-خراب شدن-فرو ریختن

پول مول-پول

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

پشتی-بالش-حمایت

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

بامبه-توسری

در گوش کسی یاسین خواندن-اندرز بی هوده دادن-نصیحت کردن به کسی که نشنود

تت و پت-لکنت زبان

پا-حریف

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

چلک بازی-بازی الک دولک

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

چانه لغی-راز داری نکردن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

چهار چشمی پاییدن-با دقت مواظب بودن

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

تن خواه گردان-پول نقدی که در موقع لزوم خرج هرینه های فوری می شود
آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

افتاده(فروتن، متواضع)

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

زیر گرفتن-زیر کردن

تنبل خان-تن پرور

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

جفنگیات-سخنان یاوه

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

 

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

دمدمی مزاج-دمدمی

پشم و پیله-ریش

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

تک روی-عمل بدون توجه به جمع

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

باریک شدن-دقت کردن-در بحر چیزی رفتن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

دهن دره-خمیازه

چشم و ابرو آمدن-دلبری کردن-عشوه آمدن

خاصه تراش-آرایشگر مخصوص بزرگان

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن
باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن
زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن
در ثانی-ثانیا-دوم

از خجالت آب شدن(بسیار شرمنده شدن)

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

روز پنجاه هزار سال-روز قیامت

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

تخم لق شکستن-فرصت دادن-رو دادن-کسی را به طمع انداختن

چِز دادن-روی آتش گرفتن پوست برای سوزاندن موها و پرها

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

از سر کسی افتادن(عادتی را ترک کردن)

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

دل گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
 

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

تو سری-تحمیل نظر به کسی با تحقیر و برای تنبیه

از دیوار مردم بالا رفتن(دزدی کردن)

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان

ابرو پاچه‌بزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)

در آش رشته گوشت دیدن-چیزی غیرمنتظره و دور از انتظار دیدن

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

ریغماسی-ضعیف و مردنی-مریض و کم مقاومت

دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن

دهل کسی را زدن-کسی را از کار برکنار کردن

 
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

چشم و ابرو-زیبایی چهره

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

 
 

اُزگل(بی‌سروپا، کم شعور و بی‌شخصیت)

 

دسته-جمعیت سینه زن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

دو رگه-از دو نژاد محتلف

خرابی کردن-نگا. خرابی بالا آوردن

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

پل کسی آن سر آب بودن-کار کسی بسیار خراب بودن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

چَرس-حشیش-گرد-بنگ

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

 

ارزیاب(کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند)

دو قلو-دو بچه ی همزاد

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

زنده باد مرده باد-جار و جنجال سیاسی-تظاهرات سیاسی-شعارهای موافق و مخالف دادن

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

پول چای دادن-انعام دادن

آتش بی‌دود-آفتاب-غضب

 

زمخت-درشت-ناهنجار

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

جگرکی-جگر فروش

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

خاکشیر نبات-دوستی و رابطه ی نزدیک-سوابق آشنایی

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

آلت فعل-وسیله‌ی انجام کار

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)

پیاز کسی کونه کردن-ماندگار شدن در جایی-میخ خود را کوبیدن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه

زدن به کوه-عاصی شدن و سلاحی برگرفتن و به کوه پناه بردن

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

رنگ پریدگی-بی رنگ شدن چهره از ترس یا خشم یا بیماری-رنگ باختگی

 

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

تپه ماهور-زمین ناهموار

پوشالی-بی ارزش- بی مصرف

بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

اهل آن کار (کار بد)

آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
از پس چیزی (کسی) بر آمدن(توان انجام کاری را داشتن، توان هماوردی با کسی را داشتن)

خود را شناختن-به حد بلوغ رسیدن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

 

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

بز دل-ترسو

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

پر رو-بی شرم-وقیح-دریده

زار-کوتاه شده ی زایر

پا به زا-حیوان یا انسانی که هنگام زایمانش نزدیک است

جاری-زن برادر شوهر

تو دوزی-دوختن از درون

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

زور آوردن-زیر فشار گذاشتن-در تنگنا قرار دادن

تک پران-زن نانجیب

جل و پلاس کسی را بیرون ریختن-کسی را از جایی بیرون کردن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

اسب چوبین-تابوت

جهود ی-هودی-مقتصد

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن

خاله جان آقا-یکی از چهار زن کلثوم ننه

جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

حرامزادگی-بد ذاتی-مکر

 
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

آن سفر-آن بار-آن دفعه

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

الدرم بلدرم کردن(بد و بیراه گفتن، ناسزا گفتن)

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

پشتک-پرش از پشت

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی
آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

بازرس-مامور بررسی و کنترل

درآمد-عایدی

تته پته-لکنت زبان

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

پا به فرار گذاشتن-گریختن

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

چس و فس-اسباب خرده ریزه ی ناقابل-خرت و پرت

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

بدک-نه چندان بد

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

آفتاب به آفتاب(هر روز)

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

جِر خوردگی-بریدگی-پارگی

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

چِل-خل و دیوانه

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

تخت سینه-وسط سینه

 

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است
پیزری-پوشالی-بی ارزش و بی مصرف
اجاق-دودمان
از سر نو(دوباره)

دور برداشتن-گرم شدن-مبالغه کردن-کش دادن-عصبانی شدن

 
تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
آب (ها) از آسیاب افتادن(فرو نشستن هیاهو، از یاد رفتن ماجرا)

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

دست کسی را کوتاه کردن-کسی را از چیزی یا کاری کنار گذاشتن

خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

تکه-پاره ای از چیزی-زن زیبا و خوشگل-لقمه

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

آفتاب خوردن(سختی کشیدن)

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن

اصل‌ کاری(مهم‌ترین چیز یا شخص)

 
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن

چال افتادن-گود شدن

دل کسی آمدن-دل آمدن

 

اشک کوه-یاقوت-لعل

ریختگی-ریزش

بنگی-معتاد به حشیش

خود را خوردن-رنج بردن

 
حرف‌های بی‌ سروته و بی‌ربط زدن

اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)

زهره ترک کردن-سخت ترساندن-از وحشت به حال مرگ انداختن

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

رستم صولت-رستم در حمام

چوروکیده-پر چین و چوروک

تعارف آب حمامی-تعارفی که خرج و مایه ای ندارد

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

چی-چه-چیز

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

چوروکیده-پر چین و چوروک

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

باردار-آبستن-حامله