آذر 17, 1404

منتخبی از اصطلاحات کوچه بازاری و خیابانی ایرانی قسمت 374

خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

امروزه روز(این روزها، در این دوره و زمانه)

توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی
زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

چوب بندی-داربست

حرف شنو-سر به را-مطیع

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دست کسی آمدن-آگاهی پیدا کردن-فهمیدن-بو بردن
دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن
حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

زیر پِل کسی را زدن-کسی را راندن و دور کردن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

خربان-صاحب خر-خرکچی

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

بنا بودن-قرار بودن

امن و امان-بدون بیم و هراس

پای کلاغ-خط بد و ناخوانا-خرچنگ قورباغه ای-قلم چرا

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

خوش ِ کسی بودن-به هنگام شگفتی مانند چشمم روشن! گویند

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)
خشخاشی-نان خشخاش زده

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن

دَدَر-بیرون-کوچه

بامبول-حقه-کلک

دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم
رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن
چایمان-سرما خوردگی

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

به چشم-اطاعت می شود

جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن-زندگی کسی را آشفته کردن-کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن

بد شگون-شوم-بد اختر-بد یمن

دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن

چشم زخم میرزا مهدی خانی-شکست بزرگ
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

دوز و کلک-توطئه-مقدمات طرح کاری نامشروع

چفت کردن-با زنجیر بستن

افطاری-خوراکی که برای گشودن روزه می‌پزند

افتادگی-پریشانی-احتیاج

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

چه غلط ها !-چه فضولی ها !

آمیزقلمدون-میرزا‌بنویس-کاتب

تیپ زدن-شیک و پیک کردن-خود را آراستن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

پوست از سر کسی کندن-کسی را سخت آزار و گوشمالی دادن-کشتن
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

اهل دود(سیگاری)
خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

زُل-خیره

از خشت افتادن(بدنیا آمدن)

زهرآب-ادرار-شاش-پیشاب

زپرتو-ضعیف-بی دوام

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)

پس هم بر آمدن-حریف یکدیگر بودن-از عهده ی هم برآمدن

بز گرفتن-جنس ارزان و پر سود گیر آوردن

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
انسان بودن-شریف و درست بودن
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

اَجق وَجق(چیزی با رنگ‌های تند و زننده، دارای ترکیب ناهماهنگ)

چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

ته دیگ-برنج برشته شده و چسبیده به ته دیگ و یا چیزی که زیر برنج در ته دیگ بگذارند

درز گرفتن-کوتاه کردن سخن-اصطلاح خیاطی برای کوتاه کردن اندازه ای در لباس

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود

دست چین-گزیده-منتخب

حساب کشیدن-حساب خواستن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

چشم وزغ-نگا. چشم ورقلمبیده

ادا اصول(ادا اطوار)
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب

برخوردن به کسی ،-به نطر کسی ناپسند آمدن-به کسی گران آمدن-احساس اهانت کردن-با کسی دیدار کردن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

حرامزاده-فرزند نامشروع-آدم بسیار زرنگ و مکار

بی سیرت-بی آبرو

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن
از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد
دستک-دفتر حساب

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن
بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

برخورد کردن-تصادف کردن-دیدارکردن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

حقه زدن-فریب دادن

خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود

دَنگ-حیران و آشفته-سرگشته و شیدا

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
تنگ بودن قافیه-مشکل بودن کار

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

باخت-آنچه باخته باشند-زیان
زبان نفهم-کودن-بی شعور

در باغ سبز نشان دادن-وعده های فریبنده دادن-امید واهی برای کسی ایجاد کردن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

درسته-یکجا-یکپارچه-کاملن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

تنبان فاطی- برای فاطی تنبان نشدن

آستین‌سرخود(هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است)

به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن

به کله ی کسی زدن-دیوانه شدن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)

دیر به دیر-هر از گاهی-هر از چندی-دیر دیر

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
از هفت دولت آزاد بودن(شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن)

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

این هلو این هم گلو(مثل آب خوردن، انجام این کار بسیار آسان است)

به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

از سر باز کردن(دور کردن، رفع مزاحمت کردن)

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چسی درکن-آدم پر مدعا

چفت کردن-با زنجیر بستن

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن
تور خوردن-برخورد کردن-به پست کسی خوردن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)
خرج برداشتن-پول لازم داشتن

با سر رفتن-کنایه از داشتن نهایت شوق و اشتیاق برای کاری یا چیزی

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تخت کردن-هموار کردن-پر کردن-کامل کردن

چس خور-آدم خسیس-بخیل

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

زیر زانویی-رشوه ی مختصر و نهانی

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

خانه به دوش-بی خانمان-آواره

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

حاجی ارزانی-گران فروش

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

خوش رقصی کردن-چاپلوسی کردن-خود شیرینی کردن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی
جای سفت-وضعیت سخت

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت
راسته بازار-بازار راست و مستقیم

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن


از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

چرسی-آدم معتاد-افیونی

بد زبان- بد دهن

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

چرب دست-ماهر-زبر دست
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)

از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن)

بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان

به جا آوردن-شناختن

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

تند و تیز- تند تیز

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

تر و تازه-شاداب-شسته و رفته

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

پیه چیزی را به تن مالیدن-خود را برای چیزی آماده کردن

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

بد ادا-بد اطوار-بد گوشت-کسی که در بهانه جویی افراط می کند و به انجام تشریفات علاقه دارد

ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

جا رختی-چوب رختی-چیزی که رخت را به آن می آویزند
دل کسی برای چیزی لک زدن-بسیار آرزومند چیزی بودن-سخت در حسرت چیزی بودن

از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)

چین چین-پر از چین

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

پیاله فروش-میخانه چی

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

خانوار-مجموع اعضای یک خانواده

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است

در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن

آبِ سیاه(نیمه کوری)

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

الحق و الانصاف(انصافن، حقن)

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

زاله بندی-مرزبندی در کشتزار-کرت بندی

باب طبع-موافق میل-مطابق سلیقه

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

روخوانی-از روی کتاب و نوشته خواندن
تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

باربند-جای نهادن و بستن بار

پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

به هر دری زدن-جستجوی فراوان کردن-به هر جا و هرکس متوسل شدن

پاتال-سالخورده-پیر

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

چول-بیابان

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

تظاهر نمودن-وانمود کردنف ظاهر سازی کردن

اشک خنک-گریه‌ی ساختگی
آفتاب به آفتاب(هر روز)
دسته-ساعت دوازده

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

دادستانی-دادخواهی-کار دادستان

دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

تر دست-ماهر-شعبده باز

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

دومندش-دوم از آن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی

تنگ دل کسی نشستن-بسیار نزدیک کسی نشستن-از کسی جدا نشدن

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند

خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن
حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

حرص گرفتن-ناراحت شدن-لج کردن

آب دندان خوردن(حسرت خوردن)

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

آزگار-زمان دراز

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

دست به سر و روی چیزی کشیدن-چیزی را تعمیر و تمیز کردن

تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن

چیله-هیرم-خاشاک

جِر دادن-پاره کردن-در مقام تهدید نیز می گویند

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

خِر کسی را گرفتن-نگا. خر کسی را چسبیدن

جوش خوردن معامله-انجام شدن معامله-منعقد شدن قرارداد

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران

دو جین-دوازده تا

خوار و ذلیل-نگا. خوار و خفیف

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

به حساب-مثلا-یعنی

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

بی جا-نامناسب-بی مورد

ده کوره-ده یا شهر کوچک عقب افتاده و بدون امکانات

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

از خوشحالی در پوست نگنجیدن(از شادی سر از پا نشناختن)
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

چِخی-سگ

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

تقاص گرفتن-انتقام گرفتن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

تاپاله-سرگین خشگ شده ی گاو برای سوختن
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند

پا در هوا بودن-نامعلوم بودن تکلیف

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

رفتن تو هم-به فکر فرو رفتن-غمگین شدن-پریشان خاطر شدن

زرق و برق-جلوه ی ظاهری-جلا و شفافی

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

خوش منظره-خوش نما-زیبا

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

دور پرواز-پرواز کننده تا فاصله های بسیار

این مطلب را هم بخوانید :   مقایسه صرافی های ارز دیجیتال که ایران را تحریم کرده اند

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

پاک-به کلی-یکسره

حاشا زدن-انکار کردن امر مسلم

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

جشنواره-جشن فزهنگی-فستیوال

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

درخت اگر-امید پوچ و واهی

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بس‌انداز خرج کردن

از دهان مار بیرون آمدن-هیچ کجی در کسی نبودن-راست بودن

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

استخوان خرد (نرم) کردن(با رنج و زحمت بسیار چیزی به‌دست آوردن، دود چراغ خوردن)

رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

برده خورده-ملاحظه-پروا

توان انجام کاری را داشتن
آب از گلو پایین نرفتن-غصه و ناراحتی شدید داشتن

انگشت به دهان نهادن(متحیر ماندن)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت(ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست)

درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

رژیم داشتن-برابر دستور پزشک غذا خوردن-برخی غذاها را نخوردن

رشوه گیر-رشوه خوار

خسته و مرده-درمانده-وامانده-قدرت از دست داده

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن
روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

دراز نوشتن-مطلب را طول دادن-طومار نوشتن

آبِ سیاه-نیمه کوری

بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد
دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

روبند شدن-با رودربایستی ناگزیر به انجام کاری شدن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

بی سر و ته-بی معنی-بی هوده-بی نظم

پول چایی-انعام-بخشش

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

زنده بلا، مرده بلا-کسی که هم در زندگی و هم پس از مرگ موجب زنج و آزار مردم است

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن


از جگر گذشتن(نامردی کردن)

دایی اوغلی-پسر دایی

پشه زدن-نیش زدن پشه

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

بازرسی-بررسی و کنترل

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

آینه‌ی دست(تیغ و خنجر)

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی
چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

برآمده-بزرگ شده-ورم کرده

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

رفیق باز-دوست باز-کسی که به دوستان محبت بسیار می کند

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

چاچول-حقه باز-شارلاتان

چشم را چهار کردن-دقت بسیار کردن-انتظار شدید بردن-تعجب زیاد کردن

زوال در آوردن-نعمتی را در نتیجه ی ناسپاسی و بی اعتنایی از دست دادن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

آشغالی-سپور

خواری و زاری-پریشان حالی
خانه به دوش-بی خانمان-آواره

خایه قوچی-نوعی شیشه ی کوچک بیضی شکل

پیش کسوتی-قدمت و برتری

از راه به‌در بردن-فریب دادن-اغوا کردن

دزدی گرگی-دله دزدی

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس

ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

افسار پاره کردن-سرپیچی کردن-یاغی شدن

حق التدریس-مزد آموزگار

جریحه دار-زخمی-دل شکسته-رنجیده

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

دوم از آن-در ثانی-دوم آن که

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

بُراق-خشمگین-عصبانی
پر گویی-روده درازی-پر چانگی

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

دست بالا-حداکثر
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

بَهمان-فلان

چله نشینی-خانه نشینی

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن


ابرو تابیدن(گره بر ابرو افکندن)
جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

دزدکی-پنهانی-یواشکی-مخفیانه

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

تخته کردن-تعطیل کردن-بستن-از رونق و اعتبار انداختن

زاغ سیاه کسی را چوب زدن-پنهانی مراقب کسی بودن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

تر دماغ-سرحال-شنگول

خشک و خالی-مختصر و ناچیز

آب و گاوشان یکی بودن(شریک و همدست بودن)

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

جَفت-چوب بست انگور

دهنی کردن-آب دهان زدن به غذا یا چیزی

حساب بی حساب-سر به سر-این به آن در-مساوی-هیچ به هیچ

پیس-کسی که پوستش با لکه هایی دو رنگ می شود

آتشِ بسته(طلا)

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

زیر آبی-زیرآبکی

بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده
دمپایی-کفش راحتی خانه
تخته گاز-با سرعت تمام راندن اتومبیل

بز بیاری-بد شانسی-بد بیاری

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
بغل زدن-زیر بازو گرفتن

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

آتش به گور کسی باریدن-پس از مرگ دچار عذاب شدن

رم کردن-رمیدن-گریختن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

حالی کردن-فهماندن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

رشوه گیر-رشوه خوار

آن سفر(آن بار، آن دفعه)

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

آبِ خشک(آب بسته)


راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

تند-بسیار تلخ و تیز-سخت و شدید-پر رنگ

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

ژوکر-آدم همه فن حریف

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

زود رنجی-نازک دلی-حساسیت

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

چل مرد-مرد کوتاه قد

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن-کار غیرمنطقی و بی‌نتیجه کردن

رشته-موضوع و زمینه ی چیزی یا کاری: رشته تحصیلی-رشته ی افکار

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

دور از جناب ب-لانسبت

دک و دهن-دک و پوز

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

جز و ولز-نگا. جز و وز

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

در گرفتن-آغاز شدن-گل انداختن و گرم شدن گفت و گو یا منازعه
خر دادن و خیار گرفتن-چیز گرانی را با چیز ارزان مبادله کردن-فریب خوردن در معامله

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

تپه ماهور-زمین ناهموار
به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

دلِی دلِی-حاشا-انکار

بازار مکاره-بازار موقت

داغان کردن-از هم پاشاندن-متفرق کردن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

روان کردن-از بر کردن
پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو

آدم چوبی(بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی)

دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

جاهل پسند-چیزی که جوان

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن

برات شدن به دل کسی-گواهی درونی پیدا کردن-گواهی دادن دل

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

پِندِر-لوازم فرسوده و ناچیز و کم بها

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن

دوسیه-پرونده

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

بد نما-بد منظر-بد نمود-زشت

چنگک شدن-چنگ شدن

دیالله-زود باش دیگه !

دو جین-دوازده تا

تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

جار-چلچراغ-شمعدان

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

آتشی-تندخو-زودخشم

چاشته بندی-ته بندی

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

راست رفتن-مستقیم رفتن-بدون دردسر رفتن

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

بامب-توسری


پیشاب-ادرار

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

دستمال کاغذی-قطعات کوچک کاغد که به جای دستمال پارچه ای به کار می برند
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)

پر و پاچه-پا-پاچه

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی

جنگ حیدری و نعمتی-جنگ میان دو تن یا دو دسته

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

دمدمی مزاج-دمدمی

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد

به سر کشیدن-یکباره نوشیدن-بالا انداختن

توپ-پرشده-کامل-بی نیاز

آفت(زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز)

برادر زن-برادرِ زن هر مرد

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

آتش بی‌دود(آفتاب، غضب)

دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

از خواب پریدن-بیدارشدن ناگهانی از خواب


بی بخار-بی خاصیت-بی عرضه-ناتوان

رکاب دادن-راهی جایی شدن

بی کتاب-بی پیر-کار دشوار-بی دین-کافر

زبان کوچکه-زبان کوچک

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان به‌در رفتن)
بی همه کس-بی پدر و مادر

دلپخت-پختن مغر چیزی

برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چار سر-حرف مفت-متلک

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

دست شما را می بوسد-انجامش به عهده ی شماست

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

رقصیدن به ساز کسی-تابع سلیقه و خواست کسی بودن-از خود اراده ای نداشتن و از دیگری تبعیت کردن

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

فال بد زدن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن

پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت

چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن

بد خواب شدن-بی خواب شدن-خواب آسوده نکردن

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

خِرخِر-آواز کشیدن چیزی سنگین بر زمین-صدای ناهنجار و گوش خراش

زبان کوچکه-زبان کوچک

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

رمبیده-خراب شده-فرو ریخته

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

دلپُری-عقده ی دل-خشم و کینه ی انباشته شده

زبیل-آشغال-زباله

راستی راستی-حقیقتن-واقعن

زیادی کردن-زاید بودن-غیر لازم بودن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

حساب باز کردن-افتتاح حساب بانکی

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
تصدق کسی رفتن- تصدق شدن کسی را

به روز کسی افتادن-وضعی مانند وضع کسی پیدا کردن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

پخته کردن کار-مقدمات کاری را فراهم کردن

خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی زدن-به عمد بی توجهی کردن-خود را بی اطلاع نشان دادن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

ته بر کردن-از ته بریدن

الو(شعله‌ی آتش، در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم))

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

آش نذری(آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند)

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

بد مزاج-عبوس-ترشرو-تندخو

باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن

به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

آدم مقوایی-بی‌اراده-کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند

پر گویی-روده درازی-پر چانگی

دست کردن-دست فرو بردن

بخیه به آبدوغ زدن-کار بی هوده کردن

روغن زرد-روغن حیوانی

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

تزئیناتی-کسی که کارش تزیین است

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

توی آش کسی آب سرد ریختن-عیش کسی را کور کردن-بساط کسی را به هم زدن

دلقک بازی-مسخره بازی

پشتی-بالش-حمایت

تو پوزی-تو دهنی