مزلو همچنین به رفتارهایی اشاره می کند که در رسیدن افراد به خودشکوفایی، آن ها را کمک کند. از نظر او پس از برآورده شدن نیازهای سطح پایین، قدم گذاشتن در جاده طلایی خودشکوفایی با منفعل بودن و لم دادن به دست نمی آید؛ بلکه خودشکوفایی مستلزم نظم، سخت کوشی و جسارت است. موارد زیر شرط لازم جهت رسیدن به خودشکوفایی است:
آزمودن شیوه های جدید در عوض چسبیدن به راهنمای راحت و امن ؛ یعنی جسارت داشتن.
در ارزیابی تجربه ها بیشتر به ندای احساس(درون) پاسخ دادن؛ یعنی به طور کامل پیرو اکثریت و سنت نبودن.
صراقت داشتن ؛ یعنی پرهیز از تظاهر به نقش بازی کردن.
آمادگی برای تحمل بی اعتنایی دیگران در شرایطی که عقاید شخص با عقاید اکثریت هماهنگ نیست.
مسئولیت پذیری؛ یعنی شکست ها را به گردن دیگران نینداختن.
سخت کوشی در اجرای تصمیم ها.
شناخت مکانیسم های دفاعی خویش و شهامت کنار گذاشتن آن ها(توباسیکو میلر، ۱۹۹۱).
۲-۲-۴- رویکرد مراجع محور[۱۶۲] راجرز
درمان درمانجو محور(CCT) نمونه ای است از رویکرد انسانگرایی. در تطابق با ایده مسئولیت پذیری فردی، واژه درمانجو به منظور تاکید بر عاملیت فردی که کمک می خواهد استفاده شد. رویکرد درمانجو محور توسط روانشناس کارل راجرز آغاز شد و پیشرفت کرد(۱۹۰۲-۱۹۸۷ به نقل از تورن[۱۶۳] ، ۱۹۹۲).
راجرز به خاطر کتاب های “درمان درمانجو محور : نظریه، تلویحات و درمان رایج” که در سال ۱۹۵۱ منتشر گشت و”به سوی انسان شدن ” که در سال ۱۹۶۱ منتشر گشت، شناخته شد( راجرز، ۱۹۵۱؛۱۹۶۱).
با این وجود، دقیقترین بیان در تئوری درمانجو محور در مقاله سال ۱۹۵۹ او بود. تئوری و درمان، شخصیت و روابط میان فردی که در قالب درمانجو محور انجام شد(راجرز، ۱۹۵۹).
این رویکرد ریشه در این فرضیه دارد که نوع بشر گرایش دارد به سوی یکپارچگی و تمامیت و خودشکوفایی گام بردارد رویکرد مراجع محور بر خصوصیات شخصی رهبر گروه نسبت به تکنیک های رهبری تأکید بیشتری دارد چرا که کارکرد اولیه ی تسهیل کننده ایجاد جوی خلاق و سالم در گروه می باشد. این روش درمان بهتر است به عنوان “راهی برای بودن” در نظر گرفته شود به جای آن که آن را ” راهی برای انجام دادن” در نظر بگیریم(راجرز، ۱۹۸۶). روش او پدیدارشناسی و دیدگاهش انسانگرایی است(شاملو ،۱۳۸۲). راجرز را مبتکر رویکرد معروف به رواندرمانی دانستهاند که در آغاز به درمان بیرهنمود[۱۶۴] یا درمان متمرکز بر درمانجو معروف بود و اخیرا به درمان متمرکز بر شخص شهرت یافته است.
جو درمانی که توسط تسهیل گر در گروه پایه ریزی می شود، رابطه ای مبتنی بر نگرش های عمده ای نظیر درک صحیح همدلانه، پذیرش، صمیمیت فارق از احساس تملک، مراقبت و اصالت است. اگر تسهیل گر این نگرش ها را منعکس کند و فضای پذیرش و مراقبت ایجاد کند، فرض بر این است که در این صورت اعضا سپر دفاعی خود را کنار می گذارند و به منظور حرکت در جهت اهداف پر معنی فردی تلاش خواهند کرد و وارد فرایندی می شوند که نهایتاً آن ها را به سوی ایجاد تغییرات رفتاری مناسب و مفید هدایت خواهد کرد (کوری ،۱۹۹۵).
واژه های کلیدی تئوری مراجع محوری :
شش واژه تئوری کلیدی وجود دارد: تمایل به خودشکوفایی[۱۶۵] ؛ فرایند ارزش گذاری ارگانیسمی[۱۶۶] ؛ کارکرد کامل[۱۶۷] ؛ شرایط ارزش[۱۶۸] ؛ جایگاه ارزش گذاری[۱۶۹] و پیش فرض، که در زیر مختصرا توضیح داده شده اند.
تمایل به خودشکوفایی :
مبنای نظری که CCT را تعریف می کند، این فرضیه است که انسانها تمایلی ذاتی به رشد، توسعه و عملکرد بهینه دارند. راجرز این محرک انگیزشی درونی را تمایل به خودشکوفایی نامید(راجرز ، ۱۹۵۹).
فرایند ارزشگذاری ارگانیسمی:
این فرایند به ارزیابی تجارب به روشی اطلاق می شود که با نیازهای درونی سازگار باشد. تحت شرایط اجتماعی محیطی– مطلوب، راجرزپیشنهاد کرد که ساختار خود[۱۷۰] فرد در تطابق با فرایند ارزش گذاری ارگانیسمی آنها شکوفا می شود(راجرز ،۱۹۵۹).
عملکرد کامل:
راجرزاین عبارت را برای توصیف ایده کلی کارکرد روانشناختی خودمختار بکاربرد که زمانی رخ می دهد که خود شکوفایی با ساختار خودی به طور ارگانیسمی موافق است. با این وجود ، برعکس تحت شرایط نامطلوب اجتماعی- محیطی، شکوفایی ساختار خود از تجربه ارگانیسمی متمایز می شود که سبب ایجاد یک تعارض می گردد :
اگر خود و تجربه ناسازگار باشند، تمایل کلی به شکوفایی ارگانیسمی می تواند در اهداف جانبی با زیرسیستم آن محرک کار کند، تمایل به شکوفایی خود.این حالت یکی از تضادها و تعارضات درونی است، زیرا در چند جنبه، رفتار فرد با تمایلات شکوفایی تنظیم می شود و بنابراین رفتار های نامطلوب و غیر قابل درکی حاصل می شوند(راجرز، ۱۹۵۹).
شرایط ارزش :
راجرز پیشنهاد کرد که تمایل به شکوفایی معمولا مورد سوء استفاده قرار می گیرد و بوسیله یک محیط اجتماعی نامطلوب که توسط شرایط ارزش شناسایی می شود، خنثی می گردد. شرایط ارزش به صورت ارزشهایی تفهیم می شوند که بوسیله فرد از تبادلات اجتماعی او حاصل می گردند. شرایط ارزش جایگزین ارزیابی ارگانیسمی به صورت اصل هادی نگرشها و رفتار، فردی می شوند(راجرز، ۱۹۵۹).
جایگاه ارزش گذاری :
یک شاخص خاص برای تداخل روانشناختی که حاصل از درونی سازی شرایط ارزش است، تمایل به ارزیابی تجارب بطور بیرونی است. مفهوم جایگاه ارزش گذاری به منبع شواهد مبنی بر ارزشها ارجاع دارد که می تواند درونی یا بیرونی باشد. همانطور که فرد از نیازهای ارگانیسمی خود دور می شود، عدم اطمینانی در قضاوت های ارگانیسمی درونی خود فرد بوجود می آید و تمایلی افزاینده به تمایز قائل شدن در قضاوت بیرونی دیگران وجود خواهد داشت. بنابراین، درمانگرهای درمانجو محور یک نمونه اصلی از عدم تحکم گری را پذیرفته اند که در آن مایلند قضاوتها، ارزشها و دستورات در فرایند درمان تحمیل نشوند، اما فرمان و مسیر درمان در رابطه با جایگاه ارزش درونی درمانجو آشکار گردند(جوزف[۱۷۱] ، ۲۰۰۸).
پیش فرضهای راجرز :
۱- درک دیگران، تنها از زاویه احساس و ادراک خودشان یعنی در دنیای پدیدار شناختی[۱۷۲]خود آنها امکانپذیر است. پس برای درک دیگران باید در جستجوی راهی بود که آنها توسط آن، رویدادها را تجربه میکنند. زیرا دنیای پدیدارشناختی هر کس اساسیترین تعیین کننده رفتار و عامل بیهمتایی اوست.
۲- افراد سالم از رفتار خود آگاهند. از اینرو، نظام راجرز به رویکرد روانکاوی و تحلیل خود شباهت دارد، زیرا بر اهمیت آگاهی از انگیزهها تاکید میکند.
۳- افراد سالم ذاتا خوب و مفید هستند. آنان فقط هنگامی آشفته و ناتوان میشوند که یادگیریهای نادرست داشته باشند.
۴- افراد سالم، هدفمند و هدفگرا هستند. واکنش آنها به اثرات محیطی یا سائقهای درونی، از روی انفعال نیست، آنان افرادی خودراهبرند.
۵- درمانگران نباید به جای مراجع خود را درگیر دستکاری رخدادها نمایند، بلکه باید شرایطی را فراهم بسازند تا مراجع بتواند به طور مستقل تصمیمگیری کند. وقتی افراد، نگران ارزیابیها، خواستهها و ترجیهات دیگران نباشند، زندگیشان توسط یک گرایش ذاتی به سوی خودشکوفایی هدایت میشود(نیکخو، ۱۳۷۵).
وبژگیهای شیوه درمان مراجع – محور
یکی از مهمترین خصوصیات درمان مراجع – محوراعتقادبه ویژگیهای ماهیت انسان است( شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۱). در این روش اعتقاد بر آن است که، اگر مراجع در محیط مشاورهای گرم و پذیرا قرار گیرد، خودش میتواند به حل مشکلاتش اقدام کند. از مشخصات عمده این روش آن است که، اولا مراجع، رهبری بخشی از فعالیتهای جلسه مشاوره را بر عهده میگیرد و ثانیا، از آزمونهای روانی استفاده چندانی به عمل نمیآید و در عوض بر ایجاد رابطه نیکوی مشاورهای تاکید میشود(شفیع آبادی، ۱۳۷۲).
هدف اصلی درمان مراجع محور، رها کردن نیروهای تحقق بخشنده به مراجع است. اهداف جزئیتر آن، ایجاد یکنواختی و اتحاد بیشتر در اجزای شخص، کاهش اضطراب، افزایش میزان پذیرش خود و عواطف شخصی و افزایش درجه عینیت در مواجهه با واقعیات است(شفیع آبادی و ناصری، ۱۳۸۱).
به عقیده راجرز بیشترین کاربرد این رویکرد در حل مشکلات کاری و روانی اعضای یک بخش کاری جدید، بهبود روابط بین فردی، رفع ناسازگاری های افراد، و فراهم کردن موقعیت های مناسب برای پیشرفت اشخاص و فعالیت کردن برای مراجع و کسی که در برقراری روابط اجتماعی نا توان است می باشد(راجرز، ۱۹۵۱).
فرایند گروهی مراجع محوری :
راجرز(۱۹۸۶) این نکته را روشن می کند که درمان مراجع محور وابسته به احساس عمیق اعتماد به توانایی گروه در گسترش قابلیت خود از طریق حرکت در جهت سازنده است. برای آن که گروه همواره به جلو حرکت کند، رشد فضای اعتماد و پذیرش لازم است تا در چنین فضایی مراجعین قادر به آشکارسازی جنبه های پنهان شده ی خودشان گردیده و به سوی رفتار جدید گام بردارند. به عنوان مثال آن ها حرکت می کنند :
از نقش بازی کردن به سوی بیان هرچه مستقیم تر خود.
از حالت بسته بودن نسبی به تجربه و عدم اطمینان، به بیشتر باز بودن به سوی واقعیت بیرونی و رهایی از ابهام.
از عدم تماس با تجربیات درونی و ذهنی به سوی آگاهی یافتن نسبت به آن ها.
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |